اَبا اِباد

Poplars, poem

درختان تبریزی، قطعه‌ی ادبی

ما مردیم

کسی ما را نکشت

جز خودمان

آنگاه که از کنار جویی گذشتیم

و رقص ماهیان را ندیدیم

آنگاه که صدای قهقهه‌ی کودکی

ما را به وجد نیاورد

آنگاه که در باد

قاصدکی به دست نگرفتیم

تا برای معشوقی پیغامی بفرستیم

آنگاه که روحمان را

از شنیدن آوازی محروم کردیم

آنگاه که دیدن ستارگان

از زیر درختان تبریزی

ما را به وجد نیاورد

آنگاه که تکه‌های ابر

خیال ما را نوازش نداد

و ما را با زندگان چه کار

که در این گوشه

محروم از شعری

قصه‌ای و آوازی

چون‌ بازیگران نمایشی بی تماشاچی

خود در این‌ پیچیدگی به خواب رفته‌ایم

و زندگانی چیست

جز صفحات کتابی قطور

که ورق می‌زنیم تا ببینیم

چون از صفحات آن سریع‌تر بگذشتیم

زودتر به پایان رسیدیم

و آنگاه که از ورق زدن ایستادیم

تمام شدیم

اَبا اِباد
واپسین روزهای اسفند ۱۴۰۱
هامبورگ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *