نمایش تمام شد
اکنون نوبت توست
ای تماشاچی
دستت را بده
تا نمایشی نشانت دهم
که خود در آن بازیگری
بی هیچ صورتکی
بی هیچ نقابی
بی هیچ تکلفی
تو اینک به این تماشاخانه دعوت شدهای
تماشاخانهی خیال
تماشاخانهی ذهن
تماشاخانهی روان
تو خود نمایشی
تو خود بازیگری
تو خود تماشاخانهای
تو خود آفریدگاری
بیا و خود را
به تماشا بنشین
که تو خود تماشاگری
و به تماشای زندگی نشستهای
این نمایش بی آغاز
این نمایش بی پایان
در این نمایش اما
تنها نیستی
تو خود آن تماشاچیانی
یکی حیران
دیگری خندان
آن یکی گریان
هریک نظاره گر این بازی
هریک مخلوق تو
همه مسحور تو
تماشاچی
این تویی