پردهی اول: به کمک سهمیه با رتبهی فلان، در یکی از بهترین دانشگاههای ایران پذیرفته شده بود. اصلا نمیتوانست از لحاظ فهم دروس به گرد پای بقیه که بدون سهمیه آمده بودند برسد. یک ترم تصمیم گرفت که خودش را بکُشد و نمرههای خوبی کسب کند، باز هم نتوانست با بقیه رقابت کند. دفتر سهمیهایها برایش کلاس خصوصی (تصور کنید در دانشگاه!!) برگزار میکرد تا بتواند درسها را پاس کند. سر آخر هم یک قانون تصویب کردند و گفتند هر نمرهای را که نمیخواهی بگو تا از کارنامهات پاک کنیم و با این کار معدلش چند نمره جابجا شد. زبانش پیش همه دراز بود که این سهمیه حق من است چون پدرم فلان کار را کرده است.
پردهی دوم: از این سهمیه ای ها بود که با هزار ضرب و زور، از دانشگاه چلغوز آباد فارغ التحصیل شده بود. مجددا به کمک سهمیه اش در یکی از بهترین دانشگاههای ایران استاد شده بود. وقتی در کلاس شروع به تدریس یک مبحث میکرد، به وسطش نرسیده خودش گیج میشد و اگر کسی سوال میپرسید عصبانی میشد. هیچوقت یادم نمیرود که چند روز قبل از امتحان، تعدادی سوال در مورد درس داشتم و پیش او رفتم تا از او بپرسم، بعد از اینکه چند سوال پرسیدم و نتوانست پاسخ دهد، عصبانی شد و گفت یک هفته قبل از امتحان کسی حق پرسیدن از طراح سوال را ندارد. از لحاظ پژوهشی نیز هیچ غلطی نکرده بود و فقط بودجه میگرفت و آزمایشگاهش را تجهیز میکرد.
پردهی سوم: از این استاد رانتیها بود که او نیز از دانشگاه چلغوز آباد فارغ التحصیل شده بود و با رانت در یکی از بهترین دانشگاههای ایران، عضو هیات علمی شده بود. تعداد زیادی مقاله داشت که آنها را نیز از طریق باندبازی و تقلب علمی چاپ کرده بود. دوست دیگری از بهترین دانشگاه کانادا فارغ التحصیل شده بود و به ایران بازگشته بود. چند ثبت اختراع در اروپا (EU patent) داشت و در بهترین ژورنالها نیز مقاله چاپ کرده بود. اما چون رانت نداشت نتوانست استاد آن دانشگاه خوب شود. شنیدم زمانی آن سهمیهای در یکی از کلاسهای درسش پشت سر این دوست عزیز و دانشمند، به طعنه گفته بود که از من یاد بگیرید و در زندگیتان موفق باشید، نه مثل فلانی که دست از پا درازتر از کانادا برگشته است و حالا استاد فلان دانشگاه شده.
پینوشت : به شخصه در مقابل سهمیهای ها و رانتیها هیچ ملاحظهای را جایز نمیدانم و اگر کمکی از من بر بیاید، بدون شک از آنها دریغ خواهم کرد تا آنها هم کمی طعم تبعیض را بچشند. از طرف دیگر، مدارک و نمرههای اینها نیز قابل اعتماد نیست و اگر کاری را به آنها بسپارید، با احتمال زیادی، مانند همان فرماندهی سهمیهای در آن مینی سریال، در نهایت شکست را به همراه خواهند آورد و خودشان و دیگران را به شدت متضرر خواهد کرد.
– اَبا اِباد