اَبا اِباد

تضاد تکامل طبیعی و‌ مذاهب

تضاد تکامل طبیعی و‌ مذاهب

نظریه‌ی خلق الساعه یا پیدایش خودبخودی (Spontaneous Generation) اولین بار، در سده‌ی چهارم قبل از میلاد، بتوسط ارسطو ارائه گردید و تا قرن هفدهم بعد از میلاد، همچنان باور غالب برای پیدایش حیات بود. طبق این نظریه، موجودات زنده می‌توانند به صورت ناگهانی به وجود آیند و بدون اینکه نیازی به تکامل طبیعی باشد. مثلا ادعا می‌شد اگر شما گوشت را جایی رها کنید تا بگندد، از آن مگس به وجود می‌آید یا اینکه عقرب از کاه و گل و کمی آب به وجود می‌آید یا اگر دم اسب را درون چشمه‌ی آبی بیندازید، بعد از مدتی تبدیل به مار می‌شود و…

خب طبق این نظریه، انسان نیز اولین بار احتمالا از یک چنین پدیده‌ای به وجود آمده است. اما ما امروز بر مبنای علم و روش علمی می‌دانیم که انسان و همه‌ی موجودات زنده‌ای که در اطرافمان می‌بینیم، حاصل تکامل طبیعی داروینی‌ هستند. اما با اینکه نظریه‌ی تکامل طبیعی داروین، یکی از معدود نظریات علمی‌ست که آزمایشات و شواهد بسیار بسیار زیادی برای آن یافت شده و بررسی‌ها در حوزه‌های گوناگون علمی، درستی آن را تایید کرده است، با این حال پذیرش این موضوع در ابتدا و همچنان در حال حاضر، برای مذهبیون بسیار دشوار بوده است. شما می‌بینید حتی دانشمندانی که پیشینه‌ی باورمندی به مذاهب را دارند نیز، از پذیرش صحت این نظریه، طفره می‌روند. همچنان که تلاش‌هایی برای رد آن به کمک آزمایش و مشاهدات نیز می‌شود که البته چندان موفقیت آمیز نبوده است. البته این موضوع بدی نیست و با روح علم سازگار است.

در علم امروز، شما به جای سعی برای اثبات نظریات علمی پیشین، بایستی سعی کنید تا با شواهدی آن را رد کنید و این خود یک اثبات است. مادامی که شما نتوانید با شواهدی آن نظریه را رد کنید و برعکس تمام شواهد، آن نظریه را اثبات کند، آن نظریه جایگاه رفیع‌تری می‌یابد.

اما‌ سوال این است که چرا پذیرش نظریه‌ی تکامل طبیعی داروین برای مذاهب دشوار است و با باورهای مذهبی همخوانی ندارد؟

مشکل اصلی در این رابطه مساله‌ی روح (soul) است. تکامل طبیعی توضیح واضحی برای تکامل بدن انسان دارد. بدن ما در دو میلیون و هشتصد هزار سال قبل (اولین گونه‌ی انسان) کاملا متفاوت بوده است و به تدریج و رفته رفته، بدن ما تکامل پیدا کرده است تا در نهایت به این نقطه رسیده ایم. ما می‌توانیم فسیل‌های گونه‌های پیشین انسان را بررسی کنیم و این تکامل تدریجی را بررسی کنیم.

اما در مورد روح چطور؟

آیا روح نیز دچار تکامل شده است؟

اصلا در کدام نقطه انسان دارای روح شده است؟

آیا روح انسان امروز، کامل‌تر از روح انسان صد هزار سال پیش است؟

تکامل طبیعی می‌گوید ما زمانی انسانی داشته‌ایم که شانس او برای بقا بیشتر بوده (انسان مدرن) و انسانی داشته‌ایم که شانس او برای بقا کمتر بوده (انسان نئاندرتال) و چون انسان مدرن شانس بقای بیشتری داشته، در تنازع برای بقا، این مانده و او از بین رفته است. آیا در مورد روح نیز می‌توانیم چنین بگوییم؟

مثلا روح نئاندرتال ناقص بوده و روح ما کامل‌تر؟

اساسا روح ناقص چیست؟

اینها سوالاتی‌ست که پذیرش تکامل طبیعی به توسط مذاهب را دشوار می‌سازد.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *