اَبا اِباد

عباس کیارستمی

سمپوزیوم امرداد

ویدئوی زیر قسمتی از یکی از بهترین و جذاب ترین مصاحبه ها با عباس کیارستمی، کارگردان مورد علاقه‌ی من است. کیارستمی در پاسخ به این سوال که فیلم خوب از نظر شما چگونه فیلمی‌ست، فیلم خوب را فیلمی توصیف می‌کند که به جای اینکه در طول فیلم با درگیر کردن احساسات مخاطب، او را سر جای خود میخکوب کند و مخاطب بعد از پایان فیلم احساس کند که سرش کلاه رفته است، فیلمی باشد که به مخاطب این آزادی را بدهد که در مدت تماشای فیلم حتی چرتی هم بزند، اما فکر کردن به آن فیلم در آخر شب، خواب را از او بگیرد. یا به عبارت دیگر، فیلمی که تازه با بیرون آمدن از سالن سینما، شروع به ساخته شدن می‌کند. فیلم‌های خود کیارستمی از این دست فیلم‌هاست.

من ناچار شدم سه فیلم خانه‌ی دوست کجاست، زیر درختان زیتون و زندگی و دیگر هیچ (سه گانه‌ی کوکر) را بارها مشاهده کنم و هنوز هم سوالات زیادی در ذهنم می‌چرخد و دوست دارم دوباره این فیلم‌ها را ببینم، شاید که به جواب سوالاتم برسم. دوست دارم کپی برابر اصل را دوباره ببینم تا بفهمم که آن زوج، واقعا زوج بودند یا کپی یک زوج. دوست دارم کلوز آپ را دوباره ببینم تا احساسات حسین سبزیان و مادرش و خانواده‌ی آهن خواه را درک کنم و … غرض از به اشتراک گذاری این ویدئو و این موضوع، اینکه سمپوزیوم اَمرداد که اخیرا افتخار این را داشتم که در آن شرکت کنم، حکم همین فیلم مهربان در کلام کیارستمی را برای من داشت.

این سمپوزیوم از سه پارت سخنرانی توسط استاد دی‌داد، خانم معصومه گودرز و خانم زهرا افتخاری تشکیل شده بود. برخلاف دورهمی‌ها یا سخنرانی‌های مرسوم که با بالا پایین پریدن و ایراد سخنان انگیزشی، شما را هیجان زده می‌کنند، این سخنرانی‌ها در فضایی بسیار آرام برگزار شد. دقیقا همانطور که کیارستمی فیلم خوب را معرفی کرد، من گاهی اوقات در حین این سخنرانی‌ها در افکار خودم غرق می‌شدم و برای لحظاتی سخنرانی‌ را نمی‌شنیدم. اما سمپوزیوم اصلی در واقع بعد از پایان سمپوزیوم و در ذهن من آغاز شد.

آن شب داشتم به قسمتی از سخنرانی استاد دی‌داد فکر می‌کردم که چرا باید فیلسوف‌های هر جامعه‌ای، راه حلی متناسب با آن جامعه ارائه دهند، نه اینکه صرفا دستاوردهای فیلسوفان جوامع دیگر را ترجمه کنند. صبح که برخاستم به بخشی از سخنرانی سرکار خانم زهرا افتخاری فکر می‌کردم که نوازش به معنای اعم یعنی توجه کردن، اینکه هرکسی نیاز دارد که دیگران نوری روی او بتابانند تا بفهمد که دیده می‌شود و در این جهان نامرئی نیست. عصر روز بعد داشتم به قسمتی از سخنرانی سرکار خانم معصومه گودرز فکر می‌کردم که چطور باید بزرگسالان در کنار کودکان خودشان بیاموزند و آنقدر فکر کردم که در نهایت ناچار شدم برای آزاد شدن ذهنم، دست به قلم شود و نوشتاری در این زمینه بنویسم.

روز بعد به فضای دوستانه‌ی سمپوزیوم فکر می‌کردم. سمپوزیوم در کل ۵ ساعت به طول انجامید. اتفاقا آن شب به علت کم خوابی بسیار خسته بودم و به خوبی نمی‌توانستم روی سخنرانی‌ها تمرکز کنم، اما سمپوزیوم برای من تا امروز همچنان ادامه پیدا کرده است. درست همانند فیلم خوب از نظر کیارستمی که تازه با پایان فیلم، شروع به ساخته شدن می‌کند.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *