اَبا اِباد

گربه‌ی پژوهشگر

گربه‌ی پژوهشگر

من وقتی می‌شنوم که در ایران، بعضی پژوهشگران (اگر بتوان اسمشان را پژوهشگر گذاشت، چون از نظر من اسم این افراد بیشتر دلال پژوهشی‌ است) برای اینکه تعداد مقالاتشان زیاد شود، به همدیگر نان قرض می‌دهند و هرکسی اسم دوستانش را در قسمت نویسندگان مقاله ردیف می‌کند، یاد این گربه‌ می‌افتم. این گربه داستان خیلی جالبی دارد که کمابیش شبیه همین دلالان پژوهشی‌ست. اگر اسم این دلالان پژوهشی را پژوهشگر بگذاریم، باید اسم این گربه را نیز یک گربه‌ی فیزیکدان بگذاریم. البته این گربه داستان خیلی جالبی دارد و از آنجایی که از آگاهی در سطح انسان‌ برخوردار نیست، از آن دسته پژوهشگران که اسم یکدیگر را بر روی مقالات همدیگر می‌زنند، حتما جلوتر ایستاده است. این گربه اگر زبان داشت احتمالا مثل دیالوگ معروف سریال قورباغه، به این پژوهشگرنماها می‌گفت که “من دارم، به اندازه، غنی‌ام غنی از همه دنیا از همه‌تونم جلوتر وایسادم”. چون حداقل خودش انتخاب نکرده که تقلب کند و اسم تقلبش را بگذارد همکاری پژوهشی. اما برویم سراغ داستان این گربه‌ی فیزیکدان. صاحب این گربه، یک استاد فیزیک در دانشگاه ایالتی میشیگان به نام جک اچ هترینگتون بود. او در سال ۱۹۷۵، یک‌ مقاله‌ی خیلی خوب را به پایان رسانده بود و همه چیز برای ارسال مقاله برای یک ژورنال معتبر آماده بود. این مقاله راجع به پیش‌بینی رفتار برخی اتم‌ها در چند دمای خاص بود که بعدا به یک‌ مقاله‌ی پراستناد تبدیل شد. اما هترینگتون قبل از ارسال مقاله، آن را برای همکارش فرستاد تا همکارش آن را بررسی کند. اولین اشکالی که همکارش به آن برخورد این بود که در تمام مقاله، هترنیگتون به جای ضمیر من از ضمیر ما استفاده کرده بود، درحالیکه این‌ مقاله فقط یک‌ نویسنده داشت. اما هترینگتون مقاله را با یک‌ ماشین تحریر نوشته بود و حوصله نداشت که دوباره تمام مقاله را از نو بنویسد و تک تک ضمایر را اصلاح کند. از طرف دیگر، او‌ آدم درستی بود و دوست نداشت اسم کسان دیگری را به مقاله اضافه کند که نقشی در آن ایفا نکرده بودند. همچنین مقاله آنقدر خوب از آب در آمده بود که نمی‌خواست اعتبار آن را بیخودی با دیگران تقسیم کند.

هترینگتون همچنین می‌دانست که ایده‌های او در این مقاله بسیار جذاب است و باید هرچه زودتر مقاله‌اش را برای چاپ بفرستد تا نوآوری‌اش زودتر به نام خودش تمام شود. او یک روز تمام راجع به این مشکل فکر کرد و در نهایت یک فکر بکر به سرش زد. او تصمیم گرفت اسم گربه‌اش را به عنوان نویسنده‌ی همکار در مقاله درج کند. اسم گربه‌ی او چستر بود و مشخصا نمی‌توانست‌ مقاله را با این اسم بفرستد. پس اسم F.D.C Willard را انتخاب کرد که بخش اول مخفف عبارت Felix Domesticus, Chester بود و Willard نیز اسم پدر این گربه‌ی پژوهشگر بود. او با قرار دادن این اسم کنار اسم خودش، مقاله را چاپ کرد. او گربه‌اش یعنی اف دی سی ویلارد را به عنوان همکار خود در دانشگاه ایالتی میشیگان معرفی کرد. تا مدتی بعد، کسی از این موضوع خبر نداشت، تا اینکه تعدادی پژوهشگر به خاطر چند سوال از نویسندگان مقاله به این دانشگاه آمده بودند و آنوقت بود که هترینگتون همکار پژوهشگر خودش یعنی چستر را به آن‌ها معرفی کرد. داستان این اتفاق خنده دار آنقدر پیچید که رئیس این دانشگاه، در نامه‌ای از هترینگتون خواست تا چستر را متقاعد کند که به عنوان استاد تمام وقت عضو این دانشگاه شود. چستر حتی در سال ۱۹۸۰ مقاله‌ی دیگری اینبار به تنهایی چاپ کرد و به عنوان اولین گربه‌ی فیزیکدان تاریخ که خودش هم خبر نداشت، شناخته شد.

تصاویر جالبی که هوش‌ مصنوعی از این گربه‌ی پژوهشگر ساخته است.

چستر

چستر

چستر

چستر

 

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *