یک ادعای به غایت خطا هم اخیرا توسط طرفداران برخی ایدئولوژیهای خطرناک باب شده که ادعا میکنند، فلان حرف در دستگاه فکری ایدئولوژی ما کاملا درست است. خب مساله همان دستگاه فکری معیوب ایدئولوژی شماست، وگرنه باید کارهای طرفداران همهی ایدئولوژیها را به عنوان عمل صحیح پذیرفت؛ چرا که در دستگاه فکری همان ایدئولوژی، کارهای آنها درست است. مثلا طرفداران نازیسم بگویند که هولوکاست و نسل کشی یهودیان درست بوده است، چرا که این کشتار و این جنایات، دقیقا مطابق دستگاه فکری ما بوده و اگر شما هم در دستگاه فکری نازیسم فکر کنید، میبینید که این کارها درست بوده است.
خب مساله همان دستگاه فکری نازیهاست. یعنی این ایدئولوژی فاشیستی از اساس باطل و نادرست است. ما نمیتوانیم چنین استدلالی را بپذیریم که چون دستگاه فکری آنها نازیسم بوده، پس کشت و کشتار انسانهای بیگناه توسط طرفداران این ایدئولوژی و این دستگاه فکری نیز درست بوده است. یا مثلا طرفداران کمونیسم ادعا کنند که چون در دستگاه فکری کمونیسم، اجتماع و ملت بر آزادی و رفاه تک تک افراد جامعه ارجحیت دارند، پس اگر استالین و مائو تصمیماتی گرفته اند که منجر به قحطی گسترده و کشته شدن میلیونها انسان در چین و شوروی شده، تصمیمات درستی بوده است، چون این تصمیمات مطابق دستگاه فکری کمونیسم بوده است.
یا مثلا اگر در این کشورها و دیگر کشورهای کمونیستی، فضای خفقان حکمفرما بوده و سازمانهای اطلاعاتی، تک تک شهروندان را زیر نظر داشته اند و خیلی راحت، بسیاری از منتقدین خود را سر به نیست میکرده اند، هیچ اشکالی نداشته، چون منطبق بر دستگاه فکری آنها بوده است. اگر هم طرفداران لیبرالیسم نقدی به این اعمال و جنایات وارد کنند، نقدشان وارد نیست. چرا که نقد لیبرالها در دستگاه فکری لیبرالیسم است نه در دستگاه فکری کمونیسم یا فاشیسم.
کسی نمیگوید که اینها مطابق دستگاه فکری خودشان عمل نکرده اند، بلکه دقیقا نوک پیکان نقد به سمت همان دستگاه فکریست و اعمال احزاب فاشیستی و احزاب کمونیستی، مطابق همان دستگاه فکریست که اینها برخاسته از آن دستگاه فکری هستند. پس این یکی از مغالطه آمیزترین ادعاهاست که کسی برای دفاع از ایدئولوژی نادرستی که طرفداری آن را میکند و به آن اعتقاد دارد، بگوید که حرفهای ما در دستگاه فکری خودمان درست است. اگر دستگاه فکری شما برای جان انسانها ارزش قائل نیست، دستگاه فکری شما مشکل دارد و نقد ما نیز دقیقا به دستگاه فکری شما وارد است.
اگر از نظر یک دستگاه فکری، هرکسی که داخل آن دستگاه فکری قرار نگیرد و متفاوت فکر کند، باطل است و حق حیات ندارد و باید روزی او را از لب تیغ گذراند، خب اشکال به آن دستگاه فکری وارد است که تحمل غیر از خودش را ندارد. اگر یک ایدئولوژی در حل بسیاری از موضوعات ناتوان است و نمیتواند خودش را متناسب با واقعیتهای کشف شده در جهان مثل نظریات علمی، انطباق دهد و به جای انطباق خود با آنها، آنها را از بیخ میزند، خب این دستگاه فکری مشکل دارد. علت اینکه ما به خودروی پراید میگوییم ارابهی مرگ، مشکل نه رانندهی آن است نه خیابانها نه دیگر خودروها، خود خودروی پراید، خودروی ضعیفیست. آنوقت باید پراید را عوض کرد، نه اینکه کل دنیا را متناسب با پراید تغییر داد.
پینوشت : اگر برخی جهانبینیها در شناخت جهان و انسان ناتوان بوده اند، اشکال جهانبینی علمی-فلسفی که به درستی عمل کرده، چیست؟
آیا اشکال از علم و فلسفه است که همچون جهانبینی شما نمیخواهند انسان دنباله رو باشد؟
– اَبا اِباد