اَبا اِباد

خلاقیت هویگن

خلاقیت هویگن

من این ضرب المثل که می‌گوید “کوه زایید، موش زایید” را خیلی دوست دارم‌ و هروقت به مفهوم آن فکر می‌کنم، حسابی می‌خندم. فکر کنید یک‌ موجود بزرگی مثل کوه، یک موجود خیلی کوچک مثل موش بزاید. خیلی خنده دار است. حالا فرض کنید ما مثلا یک‌ دستگاه خیلی خیلی پیچیده و گران قیمت بسازیم که به گل‌های منزل ما آب بدهد. خب یک گلخانه‌دار هزار راه و روش ساده‌تر از یک دستگاه پیچیده و بزرگ به شما ارائه می‌دهد که به صورت منظم به گل‌های منزلتان آب برسد.

یا مثلا چند سال قبل داستانی باب شده بود که می‌گفتند قبل از شورش ۵۷، یک کارخانه‌ای با این مشکل مواجه بوده است که بعضی کارتن‌ها پر نمی‌شده و خالی به دست مشتری می‌رسیده است. یک گروه مهندسی جمع شده‌اند و پیشنهاد داده‌اند که یک سنسور نوری متصل به یک سیستم کنترلی و یک بازوی رباتیک ساخته شود و هر کارتنی که خالی بود را از روی‌ نوار نقاله پایین بیندازد. خب تا اینجا که‌ مصداق همان موش زایید، کوه زایید است. ساخت یک چنین دستگاهی آن هم شصت هفتاد سال قبل، خیلی پیچیده بوده و گران تمام می‌شده است. نمی‌دانم آن کارخانه چه بوده است یا داستان واقعی بوده یا نه.

اما فکر کنید که آن کارخانه‌ی کفش ملی بوده و در هر صد تا کارتن، یکی خالی از خط خارج می‌شده است. اصلا آیا برای آن کارخانه به صرفه بوده که به چنین تجهیزاتی مجهز شود؟ احتمالا نه.

اما گاهی اوقات هم باید بگوییم موش زایید، کوه زایید. می‌گویند یک کارگری پیدا شده و پیشنهاد داده یک پنکه در مجاورت آن نوار نقاله قرار داده شود تا باد آن، کارتن‌های خالی را از خط بیرون بیاندازد. خب این واقعا یک ایده‌ی خیلی ساده با کارآیی خیلی بالا به نظر می‌رسد. اصلا سادگی خودش جذاب است. اینکه یک ایده‌ی ساده به کارآیی خیلی بالایی منتهی شود، همواره برای انسان جذاب‌تر است تا اینکه یک ایده‌ی پیچیده به نتایج ساده منتهی شود.

یک داستان واقعی که چند قرن قبل و در قرن هفدهم اتفاق افتاده این است که ریاضیدان هلندی کریستیان هویگن به دنبال اندازه‌گیری فاصله‌ی ستارگان از زمین بود. اما در قرن هفده که علم و تکنولوژی خیلی پیشرفته نبود که او دست و بالش برای اندازه گیری خیلی باز باشد. او به جای اینکار، یک ایده‌ی خیلی ساده را پیاده سازی کرد. او روی یک صفحه، سوراخ‌های ریز و با قطرهای مختلف ایجاد نمود. سپس در آسمان شب به درخشان‌ترین ستاره یعنی ستاره‌ی شباهنگ به خوبی نگاه کرد. وقتی که روز شد، آن صفحه‌ی دارای سوراخ را مقابل خورشید گرفت. او نور خورشید را از سوراخ‌های مختلف نگاه کرد تا به سوراخی برسد که درخشندگی خورشید در آن سوراخ، به اندازه‌ی درخشندگی ستاره‌ی شباهنگ شود. قطر سوراخی که پیدا کرد، یک سی هزارم قطر خورشید بود.

پس نتیجه‌ گرفت که فاصله‌ی ستاره‌ی شباهنگ از ما، ۳۰ هزار برابر فاصله‌ی خورشید از ماست. البته ما می‌دانیم که عدد درست ۵۰۰ هزار برابر است و علت نادرستی این تخمین این است که هویگن فرض کرده بود که درخشندگی خورشید و شباهنگ یکسان است. اگر هویگن می‌دانست که شباهنگ خودش ۲۵ برابر درخشان‌تر از خورشید است، آنوقت طبق راه حل او، عدد ۷۵۰ هزار برابر به دست می‌آمد که با در نظر گرفتن ابزارهای ساده‌ای که او در اختیار داشته و با در نظر گرفتن خطای دید هویگن و خطای حافظه‌ی او در به خاطر سپردن شدت درخشندگی، تخمین خیلی خوبی برای آن زمان است.

او با یک آبکش ساده توانسته چنین تخمینی بزند. اینجاست که می‌توان گفت موش زایید، کوه زایید.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *