خب قضیه از این قرار است که هرچند وقت یک دیدگاهی مورد توجه عموم قرار میگیرد و بسیاری دست به برداشتهای افراطی از آن جمله میزنند و بعد از مدتی میبینید گند قضیه در میآید و آن دیدگاه از هدف اصلی خودش دور میشود. یکی از این دیدگاهها راجع به تک بُعدی نبودن است. میبینید همه میگویند تک بعدی نباشید و سعی کنید چند بعدی باشید. بعد بعضیها چند بعدی بودن را با بینهایت بعدی بودن اشتباه میگیرند و وارد همهی ابعاد مختلف میشوند. اما عمقشان در هر بُعد یکی دو میلیمتر است. اینطور است که میگویند فلانی تپهی نریده باقی نگذاشته و همهی ابعاد را امتحان کرده است. اینکه میگویند آدم نباید تک بعدی باشد، به این معنا نیست که آدم بینهایت بعدی شود و به هرچیزی نوک بزند و بعد بپرد توی یک بُعد دیگر.
یک برگهی کاغذ هم سه بعدیست اما عمقش در جهت عمود بر صفحه، چند دهم میلیمتر است. به همین خاطر ما صفحهی کاغذ را همان دو بعدی در نظر میگیریم. چند دهم میلیمتر که نشد بعد سوم. بابا کم بعدی بودن و عمق داشتن در تعدادی از آنها، بهتر از بینهایت بعدی بودن و سطحی بودن در همهی ابعاد است. چرا؟ برویم سراغ یک مثال.
ما در جهانی زندگی میکنیم که چهار بعدیست. ما سه بعد مکان یعنی طول، عرض و عمق و یک بعد زمان داریم. البته ما نمیتوانیم با حواسمان آن بعد چهارم یعنی زمان را درک کنیم و صرفا توانستهایم با آزمایشاتی نشان دهیم که آن بعد هم مثل این سه بعد دیگر است. این آزمایشات در غالب نظریهی نسبیت اینشتین توصیف میشود. اما نظریات دیگری وجود دارند که ابعادی به مراتب بالاتر از چهار بعد برای جهان فیزیکی در نظر میگیرند. مثلا نظریهی M برای جهان یازده بعد در نظر میگیرد که البته هنوز به شکل تجربی مورد آزمایش قرار نگرفته و آزمایشی صحت و سقم این نظریه را نشان نداده است. البته ما در درک همان بعد چهارم یعنی زمان هم ناتوانیم، چه برسد به ابعادی بالاتر.
اما چه میشد اگر روزی میتوانستیم به حواسی مجهز شویم که میتوانستیم ایعاد بالاتر را درک کنیم؟ شاید موجوداتی در مسیر تکامل ما بوده باشند که توانایی درک سه بعد را نداشتهاند. وقتی حیوانی نتواند بعد سوم یعنی عمق را ببیند، نمیتواند فاصلهی اشیا را نیز درک کند و به همین خاطر بیشتر در خطر است. مثلا نمیتواند درک کند که این خرس چقدر با او فاصله دارد و کی باید پا به فرار بگذارد. بعد ناگهان خرس به او میرسد و او را میخورد. اما جالب است بدانید هنوز هم ممکن است آدم به آن دنیای دوبعدی بازگردد.
گاهی اوقات در همانندسازی مولکول دی ان ای خطایی رخ میدهد و یک بیماری ژنتیکی نادر به وجود میآید. یکی از این بیماریهای نادر بیماری کوربُعدی یا streoblindness است. البته منشا این بیماری فقط ژنتیکی نیست و ممکن است فردی در اثر یک تومور مغزی به آن دچار شود. کسانی که به این بیماری دچار میشوند نمیتوانند بعد سوم یعنی عمق را درک کنند و دنیا را دو بعدی میبینند. واقعا نمیتوان درک کرد که دنیای دو بعدی چه شکلیست. اما آیا این خیلی بد است؟ تصویر بالا نقاشی “گشت شبانه” اثر نقاش معروف هلندی رامبرانت فان راین است. این نقاش از بزرگترین نقاشان جهان به حساب میآید. جالب اینجاست که این نقاش بزرگ نیز به کوربعدی مبتلا بوده و جهان را دوبعدی میدیده است. بسیاری بر این باورند که علت موفقیت او نیز این بوده که جهان را دو بعدی میدیده و میتوانسته آن را روی بوم دوبعدی خوب پیاده کند. پس کم بعدی بودن همچین هم بد نیست، آدم نباید بیخودی به هر بعدی بزند.
– ابا اباد