ایدئولوژیهای مختلف معمولا بر جنبههای مختلف زندگی ما تاثیر میگذارند و صرفا در سطح عقیدتی یا سیاسی باقی نمیمانند. و به همین شکل وقتی ما به پذیرش یا عدم پذیرش یک ایدئولوژی فکر میکنیم، باید به این مساله توجه داشته باشیم. مثلا ما لیبرالیسم را به عنوان یک ایدئولوژی و یک مکتب فکری میشناسیم که بر آزادیهای فردی تاکید ویژهای دارد و اساسا لیبرالیسم (مشخصا شکل کلاسیک آن) بر همین اصل بنا نهاده شده که آزادیهای فردی انسان باید محترم شمرده شود.
اما این تاکید بر آزادیهای فردی تبعاتی دارد که ما در سطوح مختلف میتوانیم تاثیر این فکر را مشاهده کنیم.
در سطح فردی لیبرالیسم به ما میگوید که انسانها در انتخاب خودشان آزادند. آنها میتوانند هر عقیدهای داشته باشند به شرط اینکه به آزادیهای دیگران خدشهای وارد نشود. افراد میتوانند به هرکجا که دلشان خواست مهاجرت کنند و کسی نباید مانع این موضوع شود. چون حقوق افراد محترم است، ما باید به تنوع قومی، نژادی و جنسیتی افراد نیز احترام بگذاریم. همچنین جنسیت انسانها نباید در سطح حقوقی که از آن برخوردارند تاثیر بگذارد. اما تمام اینها در سطح فردی بود.
مثلا در سطح اقتصادی این احترام به حقوق و آزادی فردی چه تبعاتی دارد؟
در سطح اقتصادی، افراد باید در تجارت آزاد باشند. آنها باید بتوانند چیزها را به قیمتی که میخواهند بخرند یا بفروشند و دیگران نیز آزادند که آن چیزها را بخرند یا نخرند. افراد میتوانند مالک چیزهایی باشند و دیگران نمیتوانند و حق ندارند به اموال افراد دست درازی کنند. از جمله اینکه نباید مالیات زیادی از آنها دریافت شود و آنها همان میزانی که از حکومت خدماتی دریافت میکنند، باید به همان میزان مالیات بپردازند. در سطح بین المللی نیز انسانها باید بتوانند بین کشورهای مختلف آزادانه تجارت کنند و حقوق گمرکی زیادی هم نباید بپردازند تا بتوانند با دیگر بازیگران اقتصادی رقابت کنند. اگر چیزی را اختراع کردند، باید بتوانند از منافع اختراعشان بهره مند شوند و دیگران حتی از سایر کشورها حق انتفاع از آن اختراع را بدون اجازهی مخترع ندارند. یا اگر کسی اثری هنری خلق کرده، کسی حتی در سایر کشورها حق ندارد بدون اجازهی او از آن اثر هنری استفاده کند. پس لیبرالیسم در سطح اقتصادی حتی در سطح بین المللی نیز آزادیهای افراد را محترم میشمارد. اما همین احترام به آزادیهای فردی خودش را در سطح سیاسی نیز نشان میدهد.
در سطح سیاسی، افراد چون آزاد هستند، باید بتوانند در قدرت حاکم بر خودشان شریک باشند. پس باید انتخابات آزادی باشد تا کسی نظر آنها را نمایندگی کند. از طرف دیگر، از بابت همان احترام به حقوق فردی، باید حاکمیت قانون برقرار باشد و کسی نتواند از قانون بگریزد. از طرف دیگر، حقوق اقلیتها نیز باید محترم شمرده شود. چرا که آنها نیز انسانهای آزادی هستند که باید به حقوقشان احترام گذاشت. با همین دیدگاه، حکومتها باید بتوانند به صورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنند و کسی نباید با توسل به زور، حقوق مردم کشوری دیگر را زیر پا بگذارد. برای این منظور، باید سازمانها و قوانین بین المللی وجود داشته باشد که از حقوق ملل مختلف در مقابل دیگران محافظت کند.
پس مشاهده میفرمایید که همان تفکر احترام به حقوق و آزادیهای فردی انسانها، میتواند تا چه حد روی جنبههای مختلف زندگی ما تاثیر بگذارد.
– ابا اباد