اَبا اِباد

لوسیا د برک

ارزش قضایی احتمال

یک متخصص زمین شناسی یا یک متخصص زلزله شناسی، نمی‌داند که در این منطقه دقیقا کی قرار است که زلزله بیاید. پیچیدگی سیستم زمین، مانع این می‌شود که زلزله به طور قطعی پیش‌بینی شود. اما همان متخصص زلزله شناسی اعلام می‌کند که در این منطقه یک گسل بسیار فعال وجود دارد که به احتمال بالا، در آینده فعال خواهد شد. آنوقت متخصص شهرسازی در شهرداری، همه را اقناع می‌کند که بایستی به خاطر احتمال بالای زلزله در این منطقه، استانداردهای بالاتری برای ایمنی ساختمان‌ها لحاظ شود. سیاستمداری با توجه به هشدارهای متخصصین زلزله شناسی و از بیم گسل فعال در یک منطقه، دیگر سیاستمداران را قانع می‌کند که بایستی پایتخت کشور را تغییر دهیم و به نقطه‌ی امنی منتقل کنیم. وگرنه با این پیش‌بینی که متخصصین کرده‌اند، احتمال وقوع زلزله‌ی مهیبی در منطقه وجود دارد.

آیا متخصص زلزله شناسی می‌تواند با قطعیت بگوید که تا ده سال دیگر یا یک سال دیگر یا یک هفته‌ی دیگر یا یک ساعت دیگر زلزله می‌آید؟ خیر نمی‌تواند.

اما ما برای همان پیش‌بینی احتمالی که او می‌کند، ارزش قائلیم. پس دانش و معرفت احتمالی همچون دانش و معرفت قطعی و یقینی، ارزشمند و محل توجه است. اما آیا می‌توان بر مبنای آن دست به هر عملی زد؟

من در اینجا قصد دارم که مقداری از کلیت ادعای قبلی‌ام بکاهم. مثلا آیا بر مبنای احتمال می‌توان یک مظنون را محاکمه کرد؟ مثلا محاسبات آماری به ما بگوید که به احتمال ۹۹/۹۹۹ درصد، این شخص قاتل است. آیا یک قاضی می‌تواند بر مبنای این احتمال، مظنون را مجازات کند؟ چنین شرایطی واقعا در تاریخ قضاوت دنیا پیش آمده است که یک قاضی بخواهد بر مبنای صرفا آمار حکم صادر کند.

در سال ۲۰۰۱، در یک بیمارستان در هلند، تعداد مرگ و میر کودکان به طرز عجیب و غریبی بالا رفته بود. عده‌ای به این موضوع شک کردند و شیفت‌های‌ حضور پرسنل در بیمارستان و ساعت مرگ آن کودکان را بررسی کردند. با مقایسه‌ی این دو داده، آن‌ها به یک نام رسیدند : لوسیا د برک (تصویر بالا). پرستاری که شخصیت خاصی داشت و معمولا شیفت‌های بسیار طولانی کار می‌کرد. به طرز عجیبی، مرگ و میر کودکان در همان زمان‌هایی رخ می‌داد که لوسیا در محل کارش بود. اما نه کسی لوسیا را در حین ارتکاب قتل دیده بود و نه شواهد پزشکی چنین چیزی را نشان می‌داد. هیچ مدرکی به جز آمار و احتمال وجود نداشت. محاسبات آماری با توجه به نوع مرگ کودکان نشان می‌داد که احتمال اینکه این مرگ‌ها به صورت تصادفی در شیفت‌های کاری لوسیا رخ داده باشد، یک در ۳۴۲ میلیون است. اما تکرار می‌کنم، به جز این محاسبه‌ی آماری، هیچ مدرک دیگری وجود نداشت.

حالا لوسیا بر لبه‌ی یک تیغ راه می‌رفت. او یا کاملا بیگناه بود و یا بدترین قاتل زنجیره‌ای تاریخ هلند بود. آیا اینکه احتمال حضور لوسیا به صورت تصادفی در محل کارش در زمان وقوع قتل‌ها یک در ۳۴۲ میلیون بود، می‌توانست دلیل محکمی باشد که او قاتل است؟ این احتمال اگرچه خیلی پایین است، اما صفر نیست. یعنی باز هم ممکن است که لوسیا به طور تصادفی در محل قتل‌ها حضور داشته باشد. دادگاه در سال ۲۰۰۴، با استناد به همین محاسبات آماری احتمالاتی، لوسیا را از بابت ۷ فقره قتل و ۳ تلاش ناموفق برای قتل، مجرم شناخت و محاکمه کرد. اما افکار عمومی نمی‌پذیرفت که کسی بدون هیچ مدرک و شواهدی، صرفا براساس آمار و احتمال محاکمه شود. سرانجام در سال ۲۰۱۰، از بابت نبود مدرک دیگر، لوسیا از اتهام قتل کاملا تبرئه شد. مورد لوسیا یکی از جاهایی را نشان می‌دهد که نمی‌توان به معرفت احتمالاتی تکیه کرد.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *