نقد دردناک است، درست مثل چاقوی جراحی. وقتی یک متفکر چاقوی جراحی خودش که همان قلمش است را برمیدارد و از چیزی نقد میکند، حتما که به مذاق عدهای خوش نمیآید و حتما آن عده درد میکشند. اما این درد، درد کشنده نیست بلکه درد مفید و سازنده است. اگر نقد متفکر، عدهای را به درد نیاورد، این یعنی متفکر کار خودش را درست انجام نداده است. این درد کاملا طبیعیست و نشان دهندهی این است که یک عمل جراحی در حال صورت گرفتن است. اما این موضوع یک جنبهی دیگر هم دارد. اینکه هیچ بیماری نمیتواند و نباید از پزشک جراح انتظار داشته باشد که بنا به تشخیص بیمار، دست به عمل جراحی بزند یا نزند. اتاق عمل، سالن آرایشگاه نیست که بیمار به جراح بگوید به این قسمت دست نزن چون دردم میگیرد. در اتاق جراحی، از پزشک انتظار میرود که مطابق نظر تخصصی خودش، عمل جراحی را پیش ببرد، چرا که او بدن بیمار را حتی از خود بیمار هم بهتر میشناسد. اگر اینطور نبود که باید جای پزشک و بیمار عوض میشد.
همین قضیه در مورد متفکرین نیز صادق است. متفکر مثل آن جراح، به بدن بیمار جامعه خیلی دقیق نگاه میکند و آن را بخوبی وراندازی میکند. آنوقت با چاقوی جراحیاش به جان مشکلات اجتماع میافتد. چاقوی جراحی او درد دارد. صدای عدهای بلند میشود. اما هیچکس نمیتواند انتظار داشته باشد که این متفکر باید به خوشایند ما حرف بزند و با ما همنظر باشد. اگر متفکری با آحاد جامعه همنظر باشد و به خوشایند دیگران حرف بزند و مرتبا حرف جامعه و حرف همه را تایید کند، آن چه متفکریست؟ اصلا جامعه چه نیازی به او دارد؟
اما متفکر واقعی هیچوقت تن به فشار اجتماع و فشار هیچکس نمیدهد. جامعه هم باید یاد بگیرد که شنیدن نقد درست و دقیق گاهی اوقات دردناک است. علی الخصوص برای کسانی مانند راسوها (راستگرایان افراطی) و چپوها (چپگرایان افراطی) که دارای گرایشات افراطی هستند، نقد متفکرین میتواند خیلی دردناک و آزاردهنده باشد. چرا که تفکرات و گرایشات افراطی میانهای با عقل و تجربه و منطق بشری ندارد و از همین بابت هم مورد پذیرش هیچ متفکری قرار نمیگیرد. متفکر همواره پردهها را کنار میزند تا حقیقت آشکار شود.
شما میبینید که مثلا شخصی مثل هانا آرنت که یکی از مهمترین فیلسوفان فلسفهی سیاسی قرن بیستم است، در ابتدای کتاب آیشمن در اورشلیم، در حال نقد سیستم قضایی و نحوهی برگزاری دادگاه آدولف آیشمن است. او میگوید که آیشمن نباید در اسرائیل محاکمه شود، بلکه باید در یک دادگاه بینالمللی محاکمه شود، چرا که جنایت آیشمن نه علیه یهودیان بلکه علیه بشریت است. او میگوید آیشمن باید وکیل مدافع واقعی داشته باشد و دادگاه نباید صحنهی نمایش محاکمه باشد، تا حقیقت به شکلی عمیق آشکار شود. او خودش هلوکاست را با گوشت و خونش حس کرده است، پس او از آیشمن طرفداری نمیکند، بلکه میخواهد حقیقت آنطور که هست آشکار شود. اما این نگاه دقیق هانا آرنت و انتقادات جدی او از نحوهی برگزاری دادگاه آیشمن، توسط راسوها و چپوها به شدت مورد حمله قرار میگیرد و متهم به یهودیستیزی میشود. البته بعد از چند سال، درستی حرفهای هانا آرنت آشکارتر میشود و مشخص میگردد که او چقدر از مردم جامعهاش جلوتر میزیستهاست.
– ابا اباد