مدتی قبل در خلال پروژهای، در حال کار کردن با یک نرم افزار تجاری گران قیمت بودم که هر یک لایسنس از آن چند ده هزار دلار میارزد. در یک قسمت از پروژه ناچار شدم زمانی را به بررسی دقیقتر معادلات به کار رفته در این نرم افزار اختصاص دهم. هدفم این بود که از انطباق فرضیات به کار رفته در آن مدل با چیزی که من مدنظرم بود مطمئن شوم. وقتی در حال مطالعهی اسناد راهنمای همراه این نرم افزار بودم، ناگهان به یک فامیل ایرانی برخوردم. فامیل طوری بود که مطمئن بودم پشت آن یک فرد ایرانیست. کنجکاو شدم و اسمش را در اینترنت جستجو کردم تا ببینم این ایرانی که بوده که سازندگان این نرم افزار از نتایج کار او استفاده کرده اند. بالاخره بعد از کمی جستجو، آن پژوهشگر ایرانی و همچنین مقالهای که این مدل براساس آن توسعه یافته بود را پیدا کردم. این پژوهشگر گویا استاد یکی از دانشگاههای ایران بود و مقالهاش هم در ژورنال معتبری به چاپ رسیده بود.
من بنا بر علاقهای که به ایران دارم، ابتدا از این موضوع خوشحال شدم، اما خیلی زود خوشحالی من تبدیل به غم و ناراحتی شد. این جای خوشحالیست که پژوهشگران ایرانی بتوانند در توسعهی علم و تکنولوژی روز دنیا نقشی ایفا کنند. اما بعید میدانم توسعه دهنگان این نرم افزار چند ده هزار دلاری، از درآمد میلیون دلاریشان از بابت فروش این نرم افزار، یک دلار هم به این پژوهشگر پرداخته باشند. این استاد دانشگاه که احتمالا آن پژوهش را به همراه چند محقق ایرانی و احتمالا دانشجویان دکترا یا محققان پسادکتری یا شاید اساتید دیگر انجام داده، همگی سهمشان از خروجی این پژوهش فقط یک مقالهی دیگر در صفحهی گوگل اسکالرشان است. اما در مقابل، توسعه دهندگان این نرم افزار و هزاران محصول دیگر، سهمشان از این پژوهشها، میلیونها و میلیاردها دلار است. آن مجموعه که نرم افزار را توسعه داده، اگر میخواست کارکنان خودش این مدل را توسعه دهند، بایستی چندین هزار دلار روی یک تیم تحقیقاتی سرمایه گذاری میکرد. اما حالا او چند کارگر-پژوهشگر مفت و مجانی در ایران دارد که زحمت آن پژوهش را به دوش میکشند و با ذوق و خوشحالی بسیار، نتایج پژوهش خودشان را در یک ژورنال چاپ میکنند.
ولی سود اصلی را یک گروه دیگر برداشت میکنند. چرا؟
چون:
اول – آن تیم ایرانی از بد روزگار در کشوری در حال پژوهش و تحقیق است که به واسطهی حماقت سیساتمدارانش از دنیا جدا افتاده و هیچکس حقی برای مردم این کشور، قائل نیست. چون به هیچ معاهدهی درست حسابی بین المللی مبنی بر حفاظت از مالکیت فکری، نپیوسته و اساسا جزو جامعهی بین الملل حساب نمیآید.
دوم – اینکه آن تیم ایرانی، از چاپ مقالاتش در ژورنالهای ایمپکت بالا (بلانسبت شما) حسابی خرذوق شده و به جای ثبت اختراع و فروش دانش ارزشمندش، نتایج پژوهشهایش را رایگان در طبق اخلاص قرار میدهد تا دیگران از آنها استفاده کنند و پول و ارزش افزوده بسازند.
سوم – اینکه آن سیاستگذاران نادان هم قوانینی تصویب کردهاند که به جای سنجش اثربخشی و ارزش آفرینی پژوهشهای این پژوهشگران، آنها را براساس تعداد مقالاتشان میسنجد و در یک رقابت احمقانه، مجبورشان میکند بیشتر و بیشتر مقاله چاپ کنند.
چهارم – اینکه آن سرمایه دار ایرانی به جای سرمایه گذاری روی این پژوهشگران و روی کاربردی کردن پژوهشهای آنها، خودش را انداخته به دلالی و بساز بفروشی و این کارهایی که راحت او را به سود میرساند، اما هیچ ارزش افزودهای برای کشورش و جامعهاش به همراه ندارد.
پنجم را شما بگویید…
– ابا اباد