اَبا اِباد

به وقت ناتوانی

به وقت ناتوانی

مدتی قبل تصمیم گرفتم بعد از مدتی طولانی، وقتی را به این اختصاص دهم که از شر لباس‌های قدیمی و بلااستفاده‌ی خود خلاص شوم. در آلمان صندوق‌های مناسبی در نقاط مختلف شهرها نصب شده که آدم می‌تواند البسه‌ای را که به آن‌ها نیاز ندارد، داخل این صندوق‌ها بریزد. الان خیلی نمی‌خواهم راجع به خوبی‌های این کار صحبت کنم. شاید بعدا راجع به آن بنویسم. اینجا قصد دارم در مورد مشکل بزرگی صحبت کنم که در این مورد برای من به وجود آمد. من قبلا در نزدیکی خانه‌ام، این صندوق‌ها را دیده بودم، آن هم نه یک بار و دو بار، چندین و چند بار از کنار آن‌ها رد شده بودم و هر بار سعی می‌کردم که محلشان را به خاطر بسپارم تا لباس‌های قدیمی‌ام را درون آن‌ها بریزم. اما چون هیچوقت این کار را نکرده‌ بودم و از این صندوق‌های بازیافت لباس استفاده نکرده بودم، آدرس‌ آن‌ها خیلی خوب توی ذهنم نقش نبسته بود.

می‌دانستم جایی در اطراف خانه‌ام می‌توان این صندوق‌ها را پیدا کرد، اما نمی‌دانستم کجا. حالا چطور می‌شد محل آن‌ها را پیدا کرد؟

اولین جایی که به ذهن هرکسی می‌رسد این است که در نقشه‌ی گوگل یا خود گوگل، آدرس آن‌ها را جستجو کند. من نیز همین کار را کردم. اما در کمال تعجب، نه در گوگل و نه در گوگل مپ، هیچ آدرسی از این صندوق‌های بازیافت لباس ثبت نشده بود. چرایی‌اش را نمی‌دانم. اما من هیچ آدرسی نیافتم. ابتدا تصور کردم که دارم کلمه‌ی اشتباهی را جستجو می‌کنم. چندین کلمه‌ی دیگر را هم جستجو کردم، اما هیچ اثری از آدرس این صندوق‌ها نیافتم. فقط تصاویری وجود داشت که می‌گفت بله در هامبورگ از این صندوق‌های بازیافت لباس وجود دارد.

عملا گویی این صندوق‌های لباس وجود نداشت. چرا؟ چون گوگل هیچ آدرسی از آن‌ها ثبت نکرده بود، گویی در جهان خارج چنین صندوق‌هایی هم وجود نداشت. اما این موضوع برای من خیلی سنگین و تکان دهنده بود. اینکه گوگل تا به این حد، بین من و جهان واقعی خارجی مرز کشیده است و من توانایی به خاطر سپردن آدرس‌ها را تا حد زیادی از دست داده ام. من آن روز با پرس و جو از در و همسایه و آدم‌های رندوم که در حال قدم زدن در خیابان بودند، نهایتا توانستم به سختی آدرس یکی از این صندوق‌های بازیافت لباس را پیدا کنم. اما فهمیدم که تا چه حد توانایی خودم را به گوگل واگذار کرده‌ام. امروز وقتی گوگل مپ قطع می‌شود، تقریبا همه‌ی آدم‌ها در خیابان، هاج و واج می‌مانند. حالا ما فقط آدرس محل‌ها و مسیرهایی را به خاطر می‌سپاریم که آن‌ها را به صورت روتین طی می‌کنیم.

اما برای یافتن مسیرها و مکان‌های جدید، تقریبا می‌توان گفت که تماما به گوگل مپ وابسته‌ایم. به طوریکه اگر آدرسی در گوگل وجود نداشته باشد، گویی در جهان ما هم وجود ندارد. ما تا به اینجا قدرت مسیریابی خودمان را به گوگل مپ واگذار کرده بودیم. شاید مسیریابی چیز چندان مهمی نباشد که نگران آن باشیم. اما حالا با آمدن الگوریتم‌های هوش مصنوعی، بسیاری از انسان‌ها رفته رفته توانایی تفکر خود را به این الگوریتم‌ها واگذار می‌کنند. وقتی یک نفر در مواجهه با هر مساله‌ی جدیدی، به جای اینکه کمی به خودش زحمت بدهد و فکر کند، سریعا دست به این الگوریتم‌ها می‌برد، عملا توانایی فکر کردنش را به این الگوریتم‌ها واگذار کرده است. این شبیه این است که یک نفر به جای اینکه وزنه بزند تا ماهیچه بیاورد، مرتبا وزنه زدن یک بدنساز حرفه‌ای را تماشا می‌کند. او شاید بفهمد که وزنه زدن چه شکلی‌ست، اما هیچوقت ماهیچه‌های او رشد نمی‌کند. این اتفاق کم‌کم برای قدرت تفکر بسیاری از انسان‌ها خواهد افتاد.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *