زنی در بستر مرگ است. پزشک گفته که فقط یک دارو وجود دارد که او را از مرگ حتمی نجات میدهد. این دارو به تازگی توسط یک شرکت داروسازی در همان شهر کشف شده است. قیمت تمام شدهی هر قلم از این دارو برای این شرکت داروسازی ۲۰۰ دلار بوده است. اما این شرکت ادعا میکند که از آنجایی که خودش اولین بار این دارو را کشف کرده و فقط هم این شرکت این دارو را دارد، دوست دارد به قیمت ۲۰۰۰ دلار دارو را بفروشد. این شرکت میگوید که دانشمندان من با سرمایه گذاری من این دارو را کشف کرده و توسعه داده اند، پس من میخواهم به هر قیمتی که میخواهم دارو را بفروشم. کسی اگر ناراحت است خب نخرد و منتظر باشد که شرکت داروسازی دیگری داروی بهتری کشف کند و به قیمت ارزانتر بفروشد. قانون به من این حق را میدهد که چیزی که تحت مالکیت من است، به هر قیمتی که میخواهم بفروشم. زن در حال مرگ است و به این دارو نیاز دارد. همسر این زن یعنی آقای هاینز آدم ثروتمندی نیست. هاینز با تلاش زیاد، میتواند از دوست و آشنا حدود ۱۰۰۰ دلار قرض بگیرد. اما هنوز ۱۰۰۰ دلار دیگر کم دارد. او مطمئن است که در فاصلهی زمانی نزدیک، موفق نمیشود که تمام هزینهی دارو را تامین کند.
او اول به سراغ شرکت داروسازی میرود و پیشنهاد میکند که هزینهی ساخت هر قلم دارو یا همان ۲۰۰ دلار را بپردازد، اما شرکت داروسازی قبول نمیکند (فرض را بر این بگذارید که شرکت داروسازی خودش مستقیما دارو را میفروشد). او سپس پیشنهاد میکند که هزینهی دارو را قسطی پس بدهد و شرکت داروسازی این را نیز قبول نمیکند و فقط نقد میخواهد. پس آقای هاینز تصمیمی میگیرد. او تصمیم میگیرد که برای نجات همسرش، به شرکت داروسازی دستبرد بزند و فقط یک عدد یا یک دز از آن دارو را بدزدد. با خودش میگوید که هروقت پول دستم آمد، میرود و هزینهی دارو و خسارتی که به شرکت وارد شده را میپردازم. ولی حالا میدزدم تا جان همسرم را نجات دهم.
حالا به نظر شما این کار او اخلاقیست؟ اگر این شخص از شما مشاورهی اخلاقی دریافت کند، آیا شما به او مجوز این کار را میدهید که برود و برای نجات جان همسرش، داروی گران قیمت را از کارخانهی داروسازی بدزدد؟
این داستان تحت عنوان معمای هاینز یا Heinz dilemma شناخته میشود.
این معما به این فرم توسط روانشناس آمریکایی لورنس کولبرگ مطرح شد. اما این داستان خیلی مهم نیست. مگر برای چند نفر در زندگی چنین شرایطی به وجود میآید که کسی بخواهد با پاسخ به این معما برای آن روز آماده شود؟ مهمتر از خود این داستان و اتفاقی که برای شخصیت خیالی این داستان یعنی آقای هاینز و همسرش میافتد، این است که ما چه رویکردی در پاسخ به این سوال اتخاذ کنیم. آیا میتوانیم براساس اینکه قیمت دارو ۲۰۰۰ دلار نیست به آقای هاینز مجوز بدهیم که خودش دارو را از این شرکت بردارد؟ اگر صرفا چون این کار اسمش دزدیست، کار بد و غیراخلاقیست یا اینکه چون هدف این مرد نجات جان همسرش است، این دزدی، کاملا اخلاقیست؟
جان همسر او حتما برای او از ۲۰۰۰ دلار خیلی خیلی بیشتر ارزش دارد و او میتواند خودش را در زندان تصور کند، در حالیکه از نجات جان همسرش خوشحال است. اما شرکت داروسازی نیز میتواند ادعا کند که حقوق او پایمال شده است و به چیزی که او مالک آن بوده، تجاوز شده است. اما از طرف دیگر، همسر او از او انتظار دارد که برای نجات جانش کاری بکند، حتی به قیمت زیر پا گذاشتن قانون و رفتن به زندان. اما آیا در این مورد، زیر پا گذاشتن قانون کار درستیست؟
نظر شما در این رابطه چیست؟
– ابا اباد