حالا سی و دو سالگی به پایان رسید. علیرغم اینکه به دلایلی برایم با دشواریهایی همراه بود، اما باز هم خوشحالم. چرا که همواره میشود بدتر از این نیز باشد ولی حالا که نشده است. قبلترها از بالارفتن عدد سنم نگران بودم، اما حالا نه تنها با این موضوع کنار آمدهام، بلکه آن را دوست دارم و از آن استقبال هم میکنم. اکنون احساس میکنم تجربیاتی که طی این سالها به دست آورده ام، آنقدر با ارزش هستند که نخواهم این تجربیات را با هیچ چیزی عوض کنم. وقتی تغییر و تعمیق نگاهم به مسائل گوناگون و همچنین شخصیتم را با ده سال قبل خود مقایسه میکنم، بیصبرانه منتظرم که ببینم در چهل و دو سالگی و پنجاه و دو سالگی و شصت و دو سالگی و دهههای بعد از آن (اگر باشم)، چه تغییراتی خواهم کرد. فکر میکنم رفته رفته شخصیتم آرام و آرامتر میشود تا اینکه در نهایت کاملا آرام شوم.
اما به سنت هر ساله، امسال نیز دوست دارم درسی که از سی و دو سالگی گرفتم را با شما دوستانم در میان بگذارم.
من در سی و دو سالگی دریافتم یکی از دشوارترین و مهمترین وظیفهای که بر عهدهی هر انسانیست، حفاظت و پاسداری از خودش است. از آنجایی که اطرافیان انسان، تاثیر بسیار مهمی در مسیر زندگی او دارند، انسان بایستی در انتخاب اطرافیانش وسواس به خرج دهد و بدین شکل از خودش پاسداری کند. درست همانند کاپیتان یک تیم که هم تیمیهایش را انتخاب میکند و البته خودش نیز داخل بازیست. اگر او یارانش را به درستی انتخاب نکند، برای رسیدن به همان نتیجه، بایستی تلاش بسیار بیشتری کند که در بسیاری مواقع، این اتفاق نمیافتد. اما اگر یارانش را به درستی انتخاب کند، تلاشهایش با تلاشهای یارانش همگرا شده و به نتایج بسیار درخشانی میرسد. بعد از آن، مدتی به این فکر میکردم که انسان برای انتخاب اطرافیانش چه معیار یا معیارهایی باید داشته باشد. مهمترین معیاری که به ذهن من رسید این بود که یاران موافق انسان، بایستی ارزش او را بدانند و قدردان حضور او باشند و از نبودنش متاثر شوند.
البته این بدین معنا نیست که کسانی مداوما او را تایید کنند یا از او تعریف و تمجید کنند؛ ممکن است دوستی از شما مدام انتقاد کند، اما همچنان بودن شما برایش ارزشمند باشد. اما این سختگیری در انتخاب یاران ممکن است در ابتدا منجر به نوعی تنهایی و انزوا شود، پس انسان نباید از اندکی تنهایی نگران باشد. شاید به همین علت است که فیلسوف بزرگ آلمانی آرتور شوپنهاور جایی در کتاب جذاب در باب حکمت زندگی میگوید : “معاشرتی بودن گرایشی خطرناک و حتی تباه کننده است. زیرا ما را با کسانی در ارتباط قرار میدهد که بیشترشان از نظر اخلاقی فرومایه و از لحاظ ذهنی کند و منحطاند”. اما باید دانست که بعد از این سختگیری و تنهایی ناشی از آن، اندک اندک یاران موافق، گرداگرد او جمع میشوند که این همان بهشت آدمیست.
پیشاپیش از تبریکات دوستان و همراهان عزیز و گرامیام صمیمانه سپاسگزارم
– اَبا اِباد