حدود دو هفته قبل بود که اولین جلسه از میتینگهای علمی را با دوست خوبم محمدحسین صالحیان برگزار کردیم. حسین دانشجوی دکتری کنترل دانشگاه تکنیکال هامبورگ است. علاقهی زیادی به فیزیک کلاسیک دارد و مطالعات خوب و جامعی هم در فیزیک کلاسیک داشته است. من بحثهای فیزیکی با حسین را دوس دارم چون به نظرم به ریاضیات مسائل فیزیکی خیلی مسلط است. و البته با توجه به تحصیلاتی که در رشته هوافضا داشته، به مکانیک کلاسیک و ترمودینامیک تسلط خیلی خوبی دارد.
بحث ما از اینجا شروع شد که آیا یک ساینتیست Scientist باید بتواند خیلی خوب انواع مسالههای مختلف را حل کند یا خیر؟
نظر من این بود که طراحی و حل مسائل مختلف بیشتر هدف یک مهندس Engineer است تا یک ساینتیست. به نظر من شاید یک دانشجوی مهندسی برق خیلی بهتر از ماکسول بتواند مسائل الکترومغناطیس را حل کند، ولی در آن زمان ماکسول بوده که توانسته معادلات الکترومغناطیس را ارائه بدهد.
رشتههای مهندسی Base را از علوم پایه می گیرند و به آنها شاخ و برگ می دهند. مسائل مختلف طراحی می کنند و از خلال حل این مسائل مختلف، یک کاربرد جدید از آن مساله پیدا میکنند. ولی یک ساینتیست اون Base را ایجاد میکند و نیازی ندارد که خیلی در حل مسائل خوب باشد، بلکه هدفش درک مسائل مختلف پایهای است. حتی گفته می شود که نیوتن که خودش مبدع حساب دیفرانسیل و انتگرال بود، در مشتق و انتگرال خیلی خوب نبود. البته حسین نظرش این بود که حل مساله برای یک ساینتیست هم به همون اندازه مهم است که برای یک مهندس.
نظر شما در این مورد چیه؟