در یکی از کلاسهای فلسفهی کاربردی استادم دیداد، بحث جالبی در مورد فرهنگ پیش آمد که علاقه دارم در اینجا با شما دوستانم به اشتراک بگذارم.
بحث ابتدا در مورد نقش صرفهجویی مردم در مصرف آب آغاز شد.
من به این موضوع از جنبهی آمار نگاه میکردم و استدلال من این بود که وقتی ۷۰ درصد مصرف آب دربخش کشاورزی، ۲۵ درصد در بخش صنعتی و تنها ۵ درصد در بخش خانگی است و از این پنج درصد نیز بخش زیادی از تلفات مربوط به شبکهی توزیع است، اهمیت صرفهجویی مردم در مصرف آب چیست؟
اما دیداد به این موضوع از جهتی نگاه میکرد که من هیچگاه به آن توجه نکرده بودم؛
شکلگیری یک فرهنگ با اقدامات کوچک و اینکه فرهنگ به یکباره شکل نمیگیرد. استدلال دیداد این بود که فردی که در منزل و محل کار خود و در کل در زندگی شخصیش، برای صرفهجویی در مصرف آب اهمیتی قائل نیست، همان فرد در ابعاد بزرگتر و هنگامی که به کشاورزی و صنعتگری دست میزند، باز هم برای آب اهمیتی قائل نیست. نمیتوان انتظار داشت که فردی که در زندگی شخصی خود، به راحتی آب را هدر میدهد، به ناگاه در زندگی حرفهای خود برای این موضوع اهمیت قائل باشد. این موضوع تنها به همین مثال ختم نمیشود و در صورتی که دقیق بنگریم، در بخشهای دیگر نیز همین مساله ساری و جاری است.
در واقع زمانی که موضوعی ارزش میشود، مجموع ارزشها به یک گفتمان تبدیل شده و از خلال این گفتمانها، جنبشی خلق شده و به هم پیوستن این جنبشها یک فرهنگ را میسازد. ارزشها همان مسائلی هستند که در ابتدا بسیار کم تاثیر یا چه بسا بیتاثیر مینُمایند. اما همین ارزشهای کوچک در نهایت یک فرهنگ را میسازد. این موضوع از آن جهت میتواند الهام بخش باشد که هیچگاه نقش قدمهای هرچند کوچک خود در جهت بهبود جهان اطرافمان را دست کم نگیریم.