چند روز قبل خبری شنیدم که مرا بسیار متاثر کرد و آن خبر فوت دکتر عبدالله شیدفر بود. بنده افتخار این را داشتم که در یکی از دروس ریاضیات آکادمیک، در کلاس ایشان شرکت کنم.
نکتهی جالب توجه در کلاسهای ایشان این بود که برخلاف دیگر کلاسهای ریاضیات، در این کلاس تقریبا تمامی دانشجویان، تمام حواس خود را معطوف به درس میکردند و این موضوع، از مشارکت همهی دانشجویان زمانی که دکتر شیدفر سوالی برای ادامهی حل مساله میپرسیدند، مشخص بود.
گاهی اوقات بحث بین دانشجویان آنچنان بالا میگرفت که گویی یک تیم تحقیقاتی جمع شدهاند تا با کمک هم، پاسخ یک مساله را بیابند و این نشاندهندهی قدرت بالای این استاد گرانقدر در انتقال مفاهیم سنگین ریاضیات به دانشجویان بود. ایشان همچنین اهتمام عجیبی داشتند که به جای یک نگاه محض، تمامی مسائل را با نگاهی کاربردی مطرح کنند که این موضوع، شیرینی آن درس را برای همهی دانشجویان دوچندان میکرد. خاطرات زیادی از کلاسهای ایشان در ذهن من باقی مانده است اما یکی از خاطرات شیرینی که بیارتباط با رسالت فعلی من نیست این بود که در یکی از آخرین جلسات آن دوره، بعد از اتمام کلاس به ایشان عرض کردم که من با این روش تدریس در دانشگاهها مخالفم که این حجم زیاد از مطالب به سمت دانشجویان سرازیر شده و در پایان ترم با یک امتحان، سطح یادگیری را میسنجند.
این استاد ارجمند در پاسخ گفتند که بله این روش مشکلات اساسی دارد، اما روشی است که در همهی دنیا در حال حاضر استفاده میشود و اگر شما بخواهید مقابل این روش بایستید، همچون شنا کردن در جهت مخالف آب یک رودخانه است و تغییر آن برای شما بسیار دشوار خواهد بود.