اَبا اِباد

In importance of simplicity in science

در اهمیت سادگی در علم

معادلات نسبیت خاص، معادلات بسیار ساده‌ای‌ست و اثبات تئوری آن دشواری چندانی ندارد.

این معادلات به کمک چند فرض ساده و کمی عملیات ریاضی حاصل می‌شود. هرکس که کمی فیزیک و ریاضیات بداند، ممکن است با دیدن این معادلات تصور کند که اینشتین کار خاصی نکرده و هر شخصی با کمی معلومات فیزیکی و ریاضیاتی به راحتی این معادلات را به دست می‌آورد. همچنین احتمالا یک دانش آموز دبیرستانی، بسیار بهتر از لایبنیتس و نیوتن، مسائل مشتق و انتگرال را حل کند و آنگاه تصور کند که لایبنیتس و نیوتن کار خاصی نکرده‌اند. امروز یک دانشجوی رشته‌ی فیزیک، احتمالا مسائل کوانتوم را بسیار بهتر و دقیق‌تر از پلانک و شرودینگر و دی بروگلی و پائولی درک کند. یا یک دانشجوی رشته‌ی مهندسی برق، مسائل پیچیده‌ی الکترومغناطیس را بسیار بهتر از خود ماکسول حل کند. این مساله در مورد آرا و نظرات فلسفی نیز به همین شکل است. احتمالا یک دانشجوی فلسفه پس از مطالعه‌ی تئوری ابطال پذیری کارل پوپر نزد خود بیندیشد که کارل پوپر موضوع جدیدی را در نظریه‌اش ارائه نکرده است. شخص دیگری ممکن است با کمی خواندن منطق ارسطویی، ادعا کند که منطق ارسطویی فقط بازگو کردن بدیهیات است. یا اینکه شخصی با مطالعه‌ی آرای فرانسیس بیکن درباره‌ی روش علمی، احتمالا ادعا کند که اساس استقرایی روش علمی کاملا بدیهی‌ بوده و بیکن کار خاصی نکرده است. همچنین احتمالا اگر فیلسوفی همانند دی‌داد Day daad، با یک نگاه کاربردی، مسائل بغرنج فلسفی را، به زبانی ساده و متناسب با اموری که عموم انسان‌ها به طور روزمره با آن‌ها سر و کار دارند، بیان کند، شخصی نزد خود تصور کند که این مسائل، اموری بدیهی بوده و موضوعات چندان دشواری نیست.

ابتدا باید توجه کرد که در بسیاری موارد، فهم موضوعی که قبلا یافت شده، بسیار راحت‌تر از خود یافتن آن است. طبیعت همچون شخصی که در مقابل ما یک نمایش پانتومیم بازی می‌کند، مسائل گوناگونی برای یافتن در بر دارد. البته که هنگامی که جواب این پانتومیم مشخص شود، هرکسی درک می‌کند که موضوع این نمایش چه بوده است، اما امتیاز به کسی تعلق می‌گیرد که ابتدا پاسخ را یافته است. از طرف دیگر، باید توجه داشت که هریک از نظریات مذکور، حاصل تلاش نسل‌های متعدد دانشمندان و فلاسفه بوده است.

نیوتن در جایی می‌گوید: “اگر فاصله دورتری را دیده‌ام، با ایستادن بر شانه‌های غول‌ها بوده است.”

موضوع دوم که باید بدان توجه ویژه داشت اینکه در علم و فلسفه، کسی به دنبال پیچیدگی نیست، بلکه هدف تا حد امکان ساده سازی است. از آنجایی که هدف ما ایجاد یک‌ مدل و تصویر از واقعیت در نزد خودمان است، اگر این مدل، از خود واقعیت پیچیده‌تر شود، مدل ارزش چندانی ندارد. به همین علت همواره در شرایط برابر، نظریات ساده‌تر بر نظریات پیچیده‌تر ارجحیت دارد. پس سادگی یک نظریه، معیاری از بهتر بودن آن است و هدف سادگی‌ست نه پیچیدگی.

پی‌نوشت: از این موضوع تحت عنوان تیغ اوکام یا ockham’s razor یا اصل اختصار تبیین، یاد می‌شود که می‌گوید: “از بین دو نظریه در توصیف یک پدیده، امکان بروز خطا در توضیحی که پیچیده‌تر باشد، بیشتر است. بنابراین در شرایط مساوی، احتمال صحیح بودن نظریه‌ی ساده‌تر، بیشتر است”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *