اَبا اِباد

A line of fir trees at sunset, dated 1884

قطعه‌ی صنوبرها

به تو می‌اندیشم،

اکنون

دیروز

فردا

تویی که آمدی و رفتی

دیر و زود

پر سروصدا و آرام

مرا بیدار کردی و خود به خواب رفتی

و مرا

و مرا در این جای تاریک

بی‌نور رها کردی

و من در این تاریکی

به هر چیزی که چنگ می‌اندازم

تو‌ را می‌‌بینم

مرا رها

و من ماندم و انبوهی از خاطرات

خاطراتی که هیچوقت نبود

خاطراتی که دیگر نیست

خاطراتی از تو

تویی که نمی‌دانمت

تویی که هیچگاه ندیدمت

ولی می‌دانم که آنجا نشسته‌ای

پای آن درختان تبریزی

در گوشه‌ی سرد باغ

و در سنگینی غروبی پاییزی

به خواب رفته‌ای

– اَباعِباد
پی‌نوشت – من همواره از ردیف درختان تبریزی در گوشه‌ و کنار باغ‌ها در هنگام غروب آفتاب، تاثیر خاصی پذیرفته‌ام. وقتی که پس از نوشتن این چند سطر شعر به دنبال تصویری برای آن بودم، به طور اتفاقی به این اثر زیبا از ونسان ون‌گوگ برخوردم و دریافتم که چنین تصویری از خیال او نیز گذشته است، ون‌گوگ آن را به نقاشی در آورده و من به شعر. نام اثر: خط صنوبرها در غروب آفتاب، به تاریخ ۱۸۸۴

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *