انسان وقتی بزرگ میشود، چیزهایی که برایش شگفت انگیز و پرسش انگیز بوده از یاد میبرد. اگر به قول ابن سینا، انسان ناگهان وارد این جهان میشد، مثلا زندگی را از سی سالگی و با قدرت تفکر سی سالگی آغاز میکرد، جهان برایش جای بسیار عجیبی بود (البته ابن سینا این را به عنوان مقدمهای بر اثبات وجود خود، به کار میبرد، چنانکه دکارت بعدا میگوید من میاندیشم، پس هستم). اما در هر صورت، قصدم از بیان این فرض این است که ما وقتی بزرگ میشویم، به جهان عادت میکنیم و بسیاری از سوالات خود را بدون پاسخ رها میکنیم. برای یک کودک، هر چیزی در جهان، باعث تعجب و پرسش برانگیز است. مثلا کرم شب تاب یا firefly را در نظر بگیرید. احتمالا شما نیز زمانی که کودک بوده اید، شبهای تابستان، با دیدن این حشرات درخشان متعجب شده اید و از خود پرسیده اید که
این حشرات این نور را چطور تولید میکند؟
چطور است که بدن من نوری تولید نمیکند؟
چقدر جالب میشد اگر دست من نیز مثل کرم شب تاب میدرخشید.
آیا کسی روزی میتواند سلولهای ما را جوری تغییر دهد که مثل یک کرم شب تاب، بدرخشم؟
اگر مثل کرم شب تاب از خود نور تولید کنم، دیگر از تاریکی نمیترسم، چرا که همواره با نور خودم اطراف را روشن میکنم.
چرا کسی از همان اتفاقی که در کرم شب تاب میافتد، در تولید نور استفاده نمیکند؟
همهی اینها ممکن است سوالاتی باشد که ذهن یک کودک را به خود مشغول کند.
نور تولید شده در یک کرم شب تاب، یک نور سرد cold light است که در اثر واکنشی شیمیایی رخ میدهد. این نور، مثل نور لامپ، تولید حرارت نمیکند چه اگر حرارت داشت، کرم شب تاب بعد از این واکنش شیمیایی زنده نمیماند. زمانی که در بدن این حشره، اکسیژن با کلسیم، آدنوزین تری فسفات و مادهی شیمیایی لوسیفرین در حضور آنزیم لوسیفراز ترکیب میشود، نور ساطع میگردد.
به این روش تولید نور، بیولومینسانس (bioluminescence) یا زیست تابی (تولید و نشر نور توسط موجود زنده) گفته میشود.
برای انجام این واکنش، وجود اکسیژن ضروری است. پس حشره میتواند با کنترل میزان اکسیژن ورودی به بدنش، شدت نور تولیدی را تنظیم کند. کرمهای شبتاب از این نور، برای ترساندن شکارچیها، ارتباط با یکدیگر و همچنین پیدا کردن جفت، استفاده میکنند.