اَبا اِباد

ارزش فلسفه‌ی علم

ارزش فلسفه‌ی علم

“فلسفه‌ی علم به همان اندازه برای دانشمندان مفید است که پرنده شناسی برای پرندگان” جمله‌ی‌ مشهوری‌ از ریچارد فینمن است که اکثر کسانی که مخالف فلسفه هستند، غالبا به عنوان شاهدی بر مدعای خویش، بدان ارجاع می‌دهند. غافل از اینکه خود علم و روش علمی، در فلسفه و به توسط فیلسوفان پایه گذاری شده است.

مدتی قبل سخنرانی میشلا ماسیمی فیلسوف علم ایتالیایی-بریتانیایی و رئیس انجمن فلسفه‌ی علم‌ را تماشا می‌کردم. او در این سخنرانی که در انجمن سلطنتی ایراد میشد، در پاسخ به این‌ سوال که فلسفه‌ی علم چه نیازی از دانشمندان (اینجا مشخصا فیزیکدانان) را برطرف می‌کند، سه دلیل ارائه کرد که بیان آن‌ها در اینجا خالی از لطف نیست:

یک – نفش فلسفه در تحقیقات بینارشته‌ای: بسیاری از سوالات پیچیده‌ی امروزی تنها به کمک همکاری رشته‌های مختلف، قابل پاسخگویی‌ست. به عنوان مثال، امروزه در مورد تاثیرات و آینده‌ی هوش مصنوعی سوال می‌شود. اینکه چطور می‌توان به شکلی صحیح و اخلاقی از تکنولوژی‌های مبتنی بر هوش مصنوعی بهره برد؟ چطور می‌توان از آن در جهت برقراری عدالت استفاده کرد؟ شکل زندگی انسان‌ها چه تغییراتی خواهد داشت؟ آیا این تکنولوژی‌ها منجر به کاهش تبعیض‌ها می‌شود یا برعکس؟ مهندسان و دانشمندانی که علم و تکنولوژی را توسعه می‌دهند، از بابت عدم درک عمیق از انسان‌ها و جوامع، نمی‌توانند بدون کمک فیلسوفان به این سوالات پاسخ بدهند.

دو – فلسفه‌ی علم خود یک حوزه‌ی تحقیقاتی مستقل است. این سوال که فلسفه‌ی علم چه نیازی از دانشمندان را برطرف می‌کند، یک فرض اشتباه در دل خود دارد. اینکه فلسفه‌ی علم یک رشته‌ی مستقل است و هدف آن، رفع نیازهای علم نیست. از این جهت، چنین فرضی صحیح نیست که اگر فلسفه‌ی علم به کار دانشمند نمی‌آید، پس فایده ای ندارد. ارزش پرنده شناسی را میزان استفاده‌ی موضوع آن یعنی پرندگان از پرنده شناسی تعیین نمی‌کند. فایده‌ی فلسفه‌ی علم برای بشر است نه صرفا برای دانشمند. توسعه‌ی روش علمی، بررسی روش‌های مدلسازی و کارهایی از این قبیل، بررسی یکی از فعالیت‌های بشر تحت عنوان تحقیقات علمی است. همچنین فیلسوفان علم می‌توانند از بابت نگاه کلی و جامعی که دارند، به بحث‌های علمی پایه‌ای سمت و جهت بدهند.

سه – نقش اجتماعی مهم فلسفه‌ی علم. برای درک این نقش، سه عبارت مشاهدات (evidence)، پیشرفت (progress) و حقیقت (truth) را در نظر بگیرید. به عنوان مثال، دانشمندان مشاهدات علمی تغییرات اقلیمی را ارائه می‌دهند. اینکه این مشاهدات چه تاثیراتی بر جوامع خواهد داشت و چه تصمیمات سیاسی بایستی برای رفع آن اتخاذ شود، بر عهده‌ی فیلسوفان است.

از طرف دیگر، تعریف پیشرفت در علم چیست؟

از نگاه عموم مردم، یک کشف علمی زمانی پیشرفت محسوب می‌شود که منجر به یک تکنولوژی شود. اما مثلا اکتشافات حوزه‌ی ذرات بنیادین که مراکز تحقیقاتی بزرگ و گرانی برای آن ساخته شده و ممکن است سال‌ها طول بکشد تا منجر به توسعه‌ی یک تکنولوژی شود، پیشرفت است؟

اگر مردم بپرسند که چرا پول من در اینجا هزینه شده، دانشمند چه پاسخی می‌دهد؟

این وظیفه‌ی فیلسوف است که معنی دقیق پیشرفت را برای مردم بیان کند. در نهایت اینکه اگر ما اخیرا دریافته‌ایم که بسیاری از دانسته‌های ما در گذشته حقیقت نداشته، چطور باید حقیقت دانش‌امروری را بپذیریم؟

آیا در آینده علم مجددا دچار یک‌ انقلاب خواهد شد؟

آیا برای درک حقیقت، روشی بهتر و موثرتر از روش علمی حال حاضر وجود ندارد؟

اینها سوالاتی‌ست که فلسفه‌ی علم باید بدانها پاسخ دهد.

-اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *