اَبا اِباد

اهمیت اندیشه‌ی خودجوش

اهمیت اندیشه‌ی خودجوش

جان لاک و هگل با فاصله‌ی هفتاد سال از یکدیگر، تقریبا متعلق به یک عصر بودند. اولی فیلسوفی در انگلستان و دومی فیلسوفی در آلمان. جان لاک در انگلستان یعنی مرکز پادشاهی متحد بریتانیای کبیر متولد شد و زیست. حکومتی که قدرتمندترین حکومت در آن دوران بود. بخش زیادی از فلسفه‌ی او مربوط به ابداع و پرورش لیبرالیسم است. هدف اصلی لیبرالیسم، محافظت از آزادی‌های فردی شهروندان در مقابل دست درازی نهادهای قدرت است. می‌بینیم که ایده های فلسفی جان لاک، چقدر با جغرافیا و تاریخی که جان لاک در آن زندگی می‌کرده، متناسب است. حفظ آزادی شهروندان بریتانیا در مقابل حکومت قدرتمند بریتانیا. گویی جان لاک فلسفه‌اش را در پاسخ به شرایط آن زمان جامعه‌ی خودش، توسعه داده است. باید نهاد قدرتی باشد که جان لاک از خودش بپرسد این نهاد قدرت تا کجا می‌تواند بر زندگی شهروندان تاثیر بگذارد.

هگل اما در آلمان به دنیا آمد و زیست. تا پیش از سال ۱۸۱۵، اساسا کشور و حکومتی به اسم آلمان وجود نداشت. قلمرویی که امروزه ما آن را آلمان می‌نامیم، توسط تعداد زیادی شاهزاده‌های به جا مانده از امپراطوری روم، اداره میشد‌. در کتاب جنگ و صلح اثر لئو تولستوی که به نوعی یک کتاب تاریخی نیز هست، شما می‌بینید که تعدادی از این شاهزاده‌ها زیر پرچم ناپلئون فرانسوی شمشیر می‌زنند و تعدادی دیگر نیز زیر پرچم تزار روسیه یعنی الکساندر سوم با ناپلئون می‌جنگند. این موضوع نشان می‌ده در این سال‌ها اساسا حکومت قدرتمندی در آلمان وجود خارجی ندارد. اما هگل این فیلسوف بزرگ آلمانی، مهم‌ترین اثر خودش یعنی پدیدارشناسی روح را اولین بار در سال ۱۸۱۰ میلادی منتشر کرده است. هگل در جامعه‌ای زندگی می‌کند که حکومت قدرتمندی بر آن حاکم نیست که آزادی‌های شهروندان را تحت تاثیر قرار دهد.

به همین تناسب، شما در فلسفه‌ی هگل، اثری از لیبرالیسم نمی‌بینید. موضوعاتی که او در فلسفه‌اش به آن می‌پردازد، با نگاه جان لاک کاملا متفاوت است. کشور ما نیز اگر بخواهد پا در مسیر توسعه‌ی عمیق فرهنگی بگذارد، نیاز به فیلسوفانی دارد که همچون لاک و هگل، متناسب با جامعه‌ی خود فلسفه‌ای را توسعه دهند. یک فیلسوف نمی‌تواند و نباید تصور کند که پیاده کردن مو به موی ایده‌های یک فیلسوف غربی قرن بیست و یکمی در ایران، ایران را به سطح کشورهای پیشرفته‌ی غربی سوق می‌دهد. کما اینکه متفکرین گذشته‌ی ما بارها دچار این اشتباه فاحش شدند و سعی کردند مدل‌های جوامع دیگر را بدون توجه به تفاوت‌ها، پیاده کنند و البته شکست خوردند. فیلسوف نمی‌تواند و نباید صرفا مترجم آثار دیگران باشد. فیلسوف واقعی می‌باید که اولا بر نظرات دیگر فیلسوفان مسلط باشد، دوم اینکه جامعه‌ی خودش را به خوبی مشاهده کرده و شناخته باشد و در مرحله‌ی سوم، از غار افلاطون خارج شود و ایده ها و نظراتی که از درون خود و جامعه‌اش جوشیده، به جامعه‌ی خودش عرضه کند. آنوقت می‌توان اسم آن را “فلسفه‌ی اصیل و کارا” نامید و این همان کاری‌ست که امید آن می‌رود که عده‌ای در ایران اکنون ما نیز مشغول بدآن باشند.

– اَبا اِباد

پانوشت: به‌گمانم “دِی‌داد” و فلسفه‌ی کاربردی‌اش می‌تواند مصداق خوبی از این تلاش موثر (برای توسعه‌ی فلسفه‌‌ای متناسب با روح قرن بیست و یکمی جهان ولی با در نظر داشتن ملاحظات مکانی و زمانی و سرزمینی) در کشور عزیزمان ایران قلمداد شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *