کل تفکرش در باب عقب ماندگی کشورمان ایران این بود که این غربیها و قدرتهای جهانی ما را عقب نگه داشته اند و نگذاشتند ما پیشرفت کنیم. هرچند دقیقه به همین استدلال چنگ میانداخت و دوباره به صحبتش ادامه میداد. وقتی بالاخره حرفش تمام شد از او یک سوال خیلی ساده پرسیدم :
چرا آنها توانستند ما را به قول تو عقب نگه دارند و ما نتوانستیم آنها را عقب نگه داریم؟
چرا بریتانیا هند را مستعمرهی خودش کرد نه هند بریتانیا را؟
چرا آمریکا در کشور ما کودتا کرد نه ما در آمریکا؟
چرا فرانسه نصف آفریقا را به استعمار خودش در آورده بود و یک کشور آفریقایی هم نتوانست یک کشور اروپایی را به استعمار خودش در بیاورد؟
اصلا فرض کنیم همهی بدبختی ما از همین قدرتهاست. چرا چندین قرن است که ما مرتبا فریب و توسری خوردهایم و آنها هم مرتبا توانستهاند ما را فریب دهند و توسری بزنند؟
پاسخ تمام این سوالات خیلی ساده است. چون ما تواناییاش را نداشته ایم و آنها تواناییاش را داشته اند. ما نباید جای علت و معلول را عوض کنیم.
حالا به جای اینکه اشتباهات، مشکلات و عقب افتادگیهایمان را مثل مدال، به گردن دیگران بیندازیم، باید از خودمان بپرسیم که چرا آنها پیش از بقیه به این تواناییها و امکانات دست پیدا کرده اند و ما نتوانسته ایم دست پیدا کنیم؟
آنوقت است که کار فیلسوف و جامعه شناس آغاز میشود. فیلسوف و جامعه شناس وقتی میتوانند به سوالی پاسخ دهند که سوالی وجود داشته باشد. تا وقتی ما فکر کنیم که جواب سوالمان این است که ما خودمان خیلی خوب بوده ایم و هیچ مشکلی نداشته ایم و دیگران ما را عقب نگه داشته اند، اساسا سوالی وجود ندارد که فیلسوف و جامعه شناس بخواهند پاسخ دهند. اما وقتی بپرسیم مشکل ما چه بوده است یا مزیت آنها چه بوده است، آنوقت یک سوال داریم که به دنبال پاسخ برایش باشیم.
اما در پاسخ به این سوال، میتوانیم به عنوان مثال به یکی از آن ویژگیهای فرهنگی که منجر به پیشرفت میشود اشاره کنیم و آن ویژگی کنجکاوی در فهمیدن جهان است. ببینید خود مصریان هزاران سال کنار این خرابههای مصر باستان زندگی کرده اند. یک نفرشان نپرسیده که منظور از این نگارهها و اشکال روی این بناهایی که اجدادمان ساخته اند چه بوده است؟ یک نفر آنقدر کنجکاو نبوده تا تلاش سیستماتیکی را برای فهم سنگ نبشتههای مصر باستان، ترتیب دهد.
آنوقت یک شخص فرانسوی به نام ژان فرانسوا شامپولیون میآید نه برای دزدی، نه برای غارت، نه برای توسری زدن به مصریان، تنها از سر کنجکاوی تلاش میکند که از طریق مقایسهی نوشته های گوناگون، به زبان مصر باستان پی ببرد. هزاران سال کل مردم دنیا از جمله مصریان، فکر میکردند که اشکالی مانند نقوش روی سنگ در تصویر بالا، تنها یک سری شکل و نقاشی بیمعنا و مفهوم است.
اما شامپولیون توانست در سال ۱۸۲۲، برای اولین بار از این نوشتهها رمزگشایی کند. او ابتدا موفق شد الفبای زبان مصری، سپس فرهنگ واژگان و بعد از آن دستور زبان مصر باستان را کشف کند. حالا فرض کنید کشوری هزاران نفر مثل شامپولیون دارد و صدها هزار نفر هم روحیهی کنجکاو او را دارند. حالا علت پیشرفت و تسلط این کشور بر سایرین، فقط و فقط چپاول و عقب نگه داشتن دیگران است؟
تصویر فوق: اینها یک سری نقاشی و تزئینات نیست، بلکه این نوشتهای به زبان مصریان باستان است. هزاران سال هیچکس حتی نمیدانست که این یک نوشته است تا اینکه در قرن نوزدهم، شامپولیون “فرانسوی” نه مصری، پرده از این راز چند هزارساله برداشت.
– اَبا اِباد
سلام وقتتون به خیر
حالا من یک سوال دارم .چرا تو مصر شامپولیون وجود نداشته ولی تو فرانسه یک چنین شخصی وجود داره
اگه امکان داشته باشه جواب بدید