یک موقعی آن زمان که ما توی کوچه گل کوچیک بازی میکردیم، یک بار یکی از بچهها توانست توپی را به صورت کات دار شوت کند و گل بزند. آن موقع همه محو ضربههای کاتدار رونالدینهو بودند و همه میخواستند به فرمول ضربههای کاتدار دست پیدا کنند. البته این مساله برای گل کوچیک خیلی موضوعیت نداشت. اما ما همچنان ضرورت یادگیری ضربهی کات دار را احساس میکردیم. همانطور که گفته شد یک بار یکی از بچهها ضربهی کاتداری زد که اتفاقا گل زیبایی از کار در آمد. آنوقت همه دور او جمع شده بودند که بپرسند چطور چنین ضربهای زده است. او نیز شانه بالا میانداخت و میگفت این کار مزد دارد. مثلا یکی برایش بستنی خرید، یکی دیگر برایش پفک خرید و یکی دیگر هم برایش توپ خرید تا او روش ضربهی کاتدار را آموزش دهد. او هم به صورت خصوصی به آنها آموزش میداد.
اما همچنان هیچکس نمیتوانست ضربهی کاتداری بزند. آنوقت شک کردیم که آیا او خودش میتواند دوباره چنین ضربهای بزند. دست آخر کاشف به عمل آمد که او همان یک ضربه را شانسی زده و نمیتواند آن ضربه را دوباره تکرار کند. او اصلا فرمول ضربهی کاتدار را نمیدانست و ما را تلکه کرده بود. ما هم که کلی ضرر کرده بودیم، با یک کتک مفصل حسابی از خجالتش در آمدیم.
غرض از بیان این خاطره اینکه مسالهی بازتولیدپذیری (reproducability) یک مسالهی مهم در هر تحقیق علمیست. یعنی اینکه اگر من همان پژوهش را که شما انجام دادهاید، تحت همان شرایط انجام دهم، آیا به همان نتایج دست پیدا میکنم یا خیر؟
عدم بازتولیدپذیری خطر بزرگیست که همواره پژوهشهای علمی را تهدید میکند.
در علم شما پیش از انتشار نتایج آزمایشتتان باید از این امر مطمئن شود. یعنی اگر خودتان آن پژوهش را به همان شکل تکرار کنید، آیا به همان نتایج میرسید؟ اگر چنین نباشد، تصویر خوبی در جامعهی علمی از شما ایجاد نشده و ممکن است در بدترین حالت متهم به تقلب شوید. در بهترین حالت نیز نتایج شما رد میشود و این روی حساب دقیق نبودن روش تحقیق شما گذاشته میشود.
به عنوان مثال از چنین پژوهشهایی میتوان به فرضیهی جریان تاریک (dark flow hypothesis) اشاره کرد. ما مطابق قانون هابل میدانیم که جهان بعد از بیگ بنگ تاکنون در حال انبساط است. اما مطابق مدلهای استاندارد کیهان شناسی، ما انتظار داریم که حرکت همهی کهکشانها نسبت به بیگبنگ، در همهی جهات به صورت تصادفی توزیع شده باشد. یعنی ما انتظار نداریم که این کهکشانها به جهت خاصی حرکت کنند و اگر چنین اتفاق بیفتد، ما باید در تمام مدلهای کیهانشناسی که تاکنون داشتهایم بازنگری کنیم. با این حال، تیمی از اخترشناسان به رهبری الکساندر کاشلینسکی در سال ۲۰۰۸، با تجزیه و تحلیل دادههای سه سالهی کاوشگر ناهمسانگردی مایکروویو ویلکینسون (WMAP) شواهدی از جریان ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ کیلومتر بر ثانیهای خوشههای کیهانی به یک سمت خاص از کیهان (مانند تصویر) را گزارش دادند که به عنوان جریان سیاه شناخته میشود.
حالا باید دانشمندان به این فکر میکردند که چرا باید کهکشانها به آن جهت خاص حرکت کنند؟ اما پیش از این پرسش، باید پرسید که آیا نتایج این پژوهش دقیق بوده و آیا بازتولیدپذیر است؟ اما مشاهدات بعدی نشان داد که این پژوهش همچون شوت کات دار آن بچه محل ما بوده است و نمیتوان آن را بازتولید کرد.
پنج سال بعد در سال ۲۰۱۳، دادههای تلسکوپ فضایی پلانک هیچ مدرکی دال بر جریان تاریک در آن مقیاس را نشان نداد و ادعاهای مربوط به وجود چنین حرکتی در کیهان کاملا رد شد.
– ابا اباد