اَبا اِباد

سنت مدرنیته را ملاقات می‌کند یا TRADITION TRIFFT AUF MODERNE

جامعه‌ی مترقی

چند وقت قبل در راه رفتن به انستیتویی که در آن فعالیت می‌کنم، از یک نانوایی سر راه، یک نان franzbrötchen گرفتم که همراه با قهوه‌ و به عنوان صبحانه بخورم. بعد از خوردن صبحانه خواستم پاکت نان را دور بیندازم که ناگهان چشمم به نوشته‌ی روی کاغذ افتاد که در تصویر بالا می‌توانید آن را مشاهده کنید. روی پاکت نان نوشته است که سنت مدرنیته را ملاقات می‌کند یا TRADITION TRIFFT AUF MODERNE. کنجکاو شدم که ببینم منظورشان از این جمله چه بوده است، با یک جستجوی ساده، وبسایت این نانوایی را پیدا کردم.

این نانوایی یک کسب و کار خانوادگی بوده که در سال ۱۹۰۳ یعنی بیش از ۱۲۰ سال قبل آغاز به کار‌ کرده و اکنون چندین شعبه در هامبورگ دارد و به نظر نانوایی موفقی‌ست. البته نمی‌دانم که این نانوایی چقدر مطابق شعارش عمل کرده و دقیقا چه کاری کرده که ادعا دارد سنت با مدرنیته ملاقات می‌کند. شاید کار خاصی هم نکرده و صرفا شعارش را اینطور گذاشته تا جلب مشتری کند. شاید هم واقعا یک سری کاری کرده که چنین ادعایی می‌کند. شاید یک روز شخصا بروم و از مدیرش دلیل انتخاب این شعار را بپرسم. اما یک چیز این وسط جالب است، همین انتخاب این شعار خودش بسیار جالب است. این یعنی اولا صاحب این نانوایی آنقدر اهل مطالعه بوده که بداند چه کلماتی به کار ببرد. او می‌دانسته که اگر سنت‌هایش را با مدرنیته همراه کند، کار ارزشمندی کرده است. حتی اگر هنوز چنین کاری نکرده است، می‌داند که این کار ارزشمند است و برند او را باارزش‌تر جلوه می‌دهد.

او می‌داند که نگه داشتن آن سنت‌ها ارزشمند است. از طرف دیگر می‌دانسته که سنت‌ها هم باید تا حدی دستخوش تغییر شود و با مدرنیته همراه گردد، وگرنه در دنیای مدرن، سنت‌ها می‌میرد. از طرف دیگر او می‌داند که مخاطب این جمله یعنی مشتری‌هایش نیز ارزش این امر را می‌فهمند. یعنی مشتری وقتی این جمله را می‌خواند، تحت تاثیر قرار می‌گیرد و دفعه‌ی بعدی که می‌خواهد نان بگیرد، می‌گوید بروم از نانوایی نان بگیرم که سنت و مدرنیته را همراه هم دارد. حداقل مشتری از خواندن آن شاخ در نمی‌آورد و نمی‌گوید سنت و مدرنیته چه ارتباطی با یک نانوایی دارد؟

نمی‌گوید این سوسول‌بازیا و حرفای دهن پرکن واس دانشگاس نه نونوایی! از طرف دیگر این نانوایی جای خاصی از هامبورگ قرار ندارد که بگوییم بالای شهر است و همه در سطح بالایی از فرهنگ هستند. اتفاقا محل آن در نقطه‌ای متوسط رو به پایین از شهر است. اما غرض از این دو پاراگراف؟ اینکه ما وقتی از فرهنگ حرف می‌زنیم، منظورمان میانگین فرهنگ افراد یک جامعه است، نه صرفا افراد خاص. خیلی از متفکرین ما کمی از متفکرین اروپایی ندارند. همچنین ممکن است شمایی که اکنون این نوشتار را می‌خوانید، طبق شاخصه‌های فرهنگی از نود درصد اروپایی‌ها هم بافرهنگ‌تر حساب شوید. اما راستش نه آن متفکر مهم است و نه شما. چیزی که مهم است، میانگین فرهنگ و میانگین شاخصه‌های فرهنگی در جامعه است.

در همین مثال، اگر روزی یک نانوایی در یک نقطه‌ی جنوب یک شهر مثل تهران، چنین جمله‌ای را روی پاکت نانش بنویسد و مشتریان او نیز این جمله را بفهمند و از کار آن نانوایی استقبال کنند، آنموقع می‌توان گفت که ما به لحاظ فرهنگی توسعه یافته هستیم. این یعنی آن نانوا آنقدر مطالعه داشته که معنای این کلمات را می‌داند و مشتریانش نیز آنقدر مطالعه داشته اند که اهمیت ملاقات سنت و مدرنیته را درک می‌کنند. این یعنی عموم افراد آن جامعه از سطح مطلوبی از آگاهی برخوردارند. وگرنه در دانشگاه که همه اینچنین اطلاعاتی را دارند.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *