یک نوع مغالطهای اخیرا باب شده که افرادی که طرفدار یا ارادتمند به یک ایدئولوژی خاص هستند در توجیه عدم موفقیت ایدئولوژیشان، به مخاطبان آدرس اشتباه میدهند که اگر این ایدئولوژی ما در فلان جا شکست خورده است به این علت بوده که اجرا کنندگان آن مشکل داشته اند و اشکالی بر اصل ایدئولوژی ما وارد نیست و اگر افراد لایقی همان ایدهها را به درستی اجرا میکردند، اینطور نمیشد. یا اینکه این افراد، شکل درست و واقعی آن ایدئولوژی را نفهمیدند و اگر روزی کسی شکل واقعی آن را اجرا کند، همه میفهمند که چقدر ایدئولوژی ما مترقیست و جهان را زیر و رو میکند و همه همچون ما شیفتهی این ایدهها و نظرات میشدند.
اما همانطور که گفته شد این یک مغالطه است.
میتوانیم همانند یک مسالهی احتمالاتی به آن نگاه کنیم. فرض کنید دو کیسه دارید و به شما گفته اند درون یک کیسه (کیسهی بد) تماما مهرههای سیاه و درون کیسهی دیگر (کیسهی خوب) تعدادی مهرهی سیاه و تعدادی مهرهی سفید قرار دارد. اما برای شما مشخص نیست که کدام کیسه، کیسهی خوب و کدام کیسه، کیسهی بد است. شما یک کیسه را انتخاب میکنید و به دفعات دستتان را درون کیسه میبرید و یک مهره را خارج میکنید و آن را میبینید و دوباره درون کیسه میاندازید. آزمایش شروع میشود و همانطور که گفته شد یک کیسه را انتخاب میکنید، اما هر بار که مهرهای از آن خارج میکنید، میبینید که مهرهی سیاه خارج شد. هرچقدر که پیش بروید و شما دوباره مهرهی سیاه در بیاورید، شما در می یابید که مهره های سیاه بیشتری درون این کیسه دارید. اگر ده بار دستتان را درون کیسه ببرید و هر ده بار مهرهی سیاه خارج شود، شما بیشتر مطمئن میشوید که کیسهی بد را انتخاب کرده اید.
حالا شما دیگر نمیتوانید براحتی ادعا کنید که این کیسه، همان کیسهی خوب است، چرا که تمام خروجیهایتان تا به اینجا مهرهی سیاه بوده است. به طریق مشابه، میتوان گفت که اگر آن ایدئولوژی خوب بود، میبایست اجرای آن حداقل در چند مورد، نتیجهی خوبی به بار میآورد. اگر شما با ورق زدن تاریخ، مرتبا شکستهای آن ایدئولوژی را مشاهده میکنید و از درون کیسهی تاریخ این ایدئولوژی، مرتبا مهرهی سیاه در میآید، پس این کیسه همان کیسهی بد است و آن ایدئولوژی عملا یک ایدئولوژی شکست خورده است که بایستی از آن دست کشید. اگر این ایدئولوژی در ده سیستم مختلف اجرا شده و هر بار شکست خورده است، شما باید بپذیرید که دیگر اشکال از اجرای آن نیست، بلکه اشکال از خود ایدئولوژیست. حتی یک بار موفقیت این ایدئولوژی در برابر ده بار عدم موفقیت آن، نمیتواند چیزی را عوض کند. یک ایدئولوژی خوب، بایستی به گونهای باشد که بتوان به خوبی نیز آن را اجرا کرد. اگر نمیتوان آن را به خوبی اجرا کرد و تلاشهای متعدد برای اجرای آن به شکست منتهی شده است، پس به چه دردی میخورد؟
تصویر فوق: در فیلم زیبای جایی برای پیرمردها نیست (No country for old men)، وقتی که آدمکش بیرحم، آنتون چیگر، کارسون ولز را گیر انداخته بود، از او سوال جالبی پرسید. او از ولز پرسید: “اگر قوانینی که دنبال میکردی، تو را به این وضعیت انداخته (در این وضعیت که الان داری به وسیلهی من کشته میشوی)، پس این قوانین به چه دردی میخورد؟”
– اَبا اِباد