اَبا اِباد

در ضرورت فلسفه برای انسان

در ضرورت فلسفه برای انسان

یوال نوح هراری، استاد تاریخ دانشگاه اورشلیم و نویسنده‌ی کتاب “انسان خردمند : تاریخ مختصر بشر“، جایی در این کتاب، به بخشی از اعلامیه‌ی استقلال ایالات متحده اشاره می‌کند که :

“ما این حقایق را بدیهی می‌دانیم، که همه انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند، که توسط خالق خود حقوق غیرقابل انکار خاصی به آنها اعطا شده است، که از جمله آنها می توان به زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی اشاره کرد.”.

او سپس چند مفهوم به کار رفته در این قسمت از متن قانون اساسی را از نظر علمی مورد مداقه قرار می‌دهد. به عنوان مثال طبق زیست شناسی مدرن ما می‌دانیم که انسان‌ها خلق نشده اند، بلکه صرفا تکامل یافته اند. از طرف دیگر از نظر تکاملی ما انسان‌ها به هیچ عنوان با یکدیگر برابر نیستیم. اصلا تکامل طبیعی براساس نابرابری‌ عمل می‌کند نه براساس برابری. کسی که قوی‌تر باشد، شانسش برای بقا بیشتر است و ژن‌های بیشتری را پخش می‌کند.

از طرف دیگر، از نظر زیست شناسی چیزی به اسم حق و حقوق وجود ندارد، چه برسد به اینکه بگوییم حقوق غیرقابل انکار خاصی به انسان ها اعطا شده است. انسان‌ها همچون دیگر حیوانات یک سری ویژگی‌ها و یک سری توانایی‌ها دارند. یک پرنده از آن جهت که حق پرواز دارد، پرواز نمی‌کند، بلکه او چون توانایی پرواز دارد پرواز می‌کند. یک شیر در یک بیشه حق غیر قابل انکار ندارد، بلکه صرفا چون توانایی شکار دارد، به شکار می‌پردازد. آن آهویی که شکار می‌شود نیز اساسا حق فرار ندارد که فرار می‌کند، اگر بتواند فرار می‌کند و اگر نتواند فرار نمی‌کند. ممکن است حتی در نسل‌های بعدی، یک‌ حیوان برخی توانایی‌های خود را نیز از دست بدهد.

مثلا سگ ملوسی که اکنون در خانه‌ی شماست، دیگر نمی‌تواند مانند پسرعموهایش یعنی گرگ‌ها، شکار کند و همه را بدرد. پس چیزی به اسم حقوق غیرقابل انکار هم نداریم. اصلا ما از نظر زیست شناسی چیزی به اسم آزادی هم نداریم.

آیا در یک جنگل می‌توان گفت که شیر آزاد است و آهو آزاد نیست؟

اما‌ غرض از گفتن این‌ مثال‌ها، اینکه با استفاده از همین استدلال نوح هراری می‌توان دریافت که چرا ما در کنار علم حتما به فلسفه نیاز داریم. بسیاری از مفاهیم انسانی، اصلا مبنای علمی ندارند، بلکه بالعکس به ظاهر در تضاد با علم هستند. شاید در آینده نظریات علمی مانند نظریه‌ی بازی‌ها در ریاضیات، بتواند درستی آن‌ها را نشان دهد، اما اینها اساسا مفاهیمی هستند که در ذهن ما ساخته شده اند و به نوعی از جنس واقعیت اجتماعی هستند نه واقعیت فیزیکی. ما مفهوم عدالت را به کمک فلسفه ورزیدن و اندیشیدن در احوالات انسان‌ها، در ذهنمان ساخته‌ایم و بعد آن را بر جهان منطبق کرده‌ ایم؛ وگرنه در جهان خارج اصلا چیزی به نام عدالت نداریم.

اما ما به عنوان انسان به این مفاهیم نیاز داریم و از همین بابت است که نمی‌توانیم صرفا به علم تکیه کنیم و از جهت شان انسانی‌مان، باز هم به فلسفه نیاز داریم. به قول استاد دی‌داد، علم بدون‌ فلسفه می‌تواند بسیار تاریک و سنگدل باشد. تاریخ نیز این را نشان داده است.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *