اَبا اِباد

جشن تابستانی (Sommerfest)

در آزادی اجتماعی

صبح یک روز شنبه‌ بود که صدای بلند موسیقی و آوازهای گروهی در همان ابتدای صبح من را از خواب بیدار کرد. خیلی کنجکاو بودم که بدانم این صداها از کجا می‌آید و چه جشنی در نزدیکی خانه‌ام در حال برگزاری‌ست. بعد از چند ساعت وقتی دیدم که صداها همچنان برقرار است، بالاخره از خانه بیرون زدم و به دنبال این صداها رفتم و در فضای سبزی در نزدیکی خانه‌ام، شاهد این صحنه (تصویر بالا) بودم: جشن تابستانی (Sommerfest) یک باشگاه یا یک مدرسه‌ی مخصوص نوجوانان. در یک محوطه‌ی بزرگ تعداد زیادی چادر برپا شده بود و نوجوانان دختر و پسر، در حال بازی و مسابقه و جشن و رقص و نوشیدن و شادی و گفتگو و خنده بودند. همگی مرتب در حال جنب و جوش بودند، عده‌ای در حال پخت و پز و گریل بودند، عده‌ای در حال انجام بازی‌های گروهی. تعدادی در حال نمایش توانمندی‌هایشان به هم سن و سال‌هایشان و… خوشحالی در چهره‌ی تک تک این نوجوانان موج می‌زد و سر و صدایشان تا چند کیلومتر آنطرف‌تر هم می‌آمد.

با دیدن این صحنه، اولین چیزی که از دلم گذشت، حسرت بود. نه حسرت اینکه چرا خودم در این جشن و بخشی از این جشن نیستم. حسرت اینکه در این کشور، نوجوانان و جوانان اینطور راحت در کنار هم به جشن و پایکوبی می‌پردازند و بلانست بلانسبت بلانسبت و با عرض پوزش از مخاطبین گرامی‌ام، هیچکس “گو هشان را هم نمی‌خورد”. این اصطلاح را اینجا آوردم چون در آن لحظه دقیقا همین اصطلاح از ذهنم گذشت. اگر کمی از ادب به دور بود، شما به بزرگواری خودتان ببخشید و به جای آن بخوانید که کسی در کارشان فضولی و دخالت و ممانعت نمی‌کند. ولی هیچ اصطلاحی بهتر از آن اصطلاح نمی‌تواند بیانگر این مساله باشد. هیچکس به خودش اجازه نمی‌دهد که آن‌ها را تفکیک جنسیتی کند و نگذارد با هم و در کنار هم جشن بگیرند.

هیچکس آن‌ها را چک نمی‌کند که یک وقت کوچکتر‌ها و کم سن و سال‌هایشان نوشیدنی الکلی ننوشند. چون بعضی از آن‌ها به سن قانونی نرسیده‌اند، خودشان می‌‌دانند که نباید نوشیدنی الکلی بنوشند و نیازی به هیچ پلیسی نیست. مابقی که سن و سال بیشتری دارند، باز هم پلیس و هیچ احدی هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و جلوی کارهایشان را بگیرد و خوشحالی‌شان را بر هم بزند. چه رسد به یک نفر که پلیس هم نباشد و بخواهد توی کارشان فضولی کند و عیششان را منقص کند. جالب‌تر اینجاست که چند کیلومتر آنطرف‌تر از همین محل، کارخانه‌ی عظیم ایرباس قرار دارد که بهترین هواپیماهای مسافربری دنیا را تولید می‌کند.

همین نوجوانانی که امروز در اینجا جمع شده‌اند و شاد و خوشحال هستند و در کنار هم‌سن و سال‌هایشان از هر جنسیتی، وقت می‌گذارنند و انرژی‌ جوانی‌شان را خیلی خوب و درست تخلیه می‌کنند، همین‌ها چند سال بعد که بزرگتر شدند و انرژی‌شان و عقده‌هایشان تخلیه شد، در همان کارخانه‌ی ایرباس، پیشرفته‌ترین هواپیماهای دنیا را می‌سازند و به اقتصاد و توسعه‌ی کشورشان خدمت می‌کنند و همین‌ها آینده‌ی کشورشان را برای نسل‌های بعدی می‌سازند. چون در هر سنی هستند، هرکاری که مقتضای سنشان است می‌کنند، دیگر وقتی بزرگتر می‌شوند چیزی توی دلشان نمانده و کله‌شان باد ندارد و با خیال راحت، برای پیشرفتشان تلاش می‌کنند و اتفاقا خانواده‌های خوب و سالمی هم می‌سازند. بله خیلی خیلی حسرت خوردم که چرا نوجوانان کشور من در چنین شرایطی رشد نکنند. چرا با کوچکترین شادی و خوشحالی جوانان کشورم بدترین برخوردها می‌شود.

و البته امید دارم که بزودی جوانان کشور من نیز طعم آزادی را در خود ایران بچشند و وقتی بزرگتر شدند خود ایران را بسازند.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *