من علیرغم نقدهای جدی که به فرهنگ آمریکایی دارم، یک نکتهی بسیار جذاب در این فرهنگ میبینم و آن فایده گرایی و کاربردگراییست. شما میبینید که هرچیزی که به دست آمریکاییها میافتد، اینها به دنبال این هستند که یک کاربرد از آن بیرون بکشند. به همین خاطر، حوزهی موفقیت اکثر دانشمندان آمریکایی، حوزههای کاربردیست نه حوزههای محض.
ریچارد فاینمن، فیزیکدان بزرگ آمریکایی، جایی در سخنرانی دریافت جایزهی نوبل به این موضوع اشاره میکند که وقتی از استاد آلمانیاش هربرت جیل میپرسد که کاربرد فلان مساله چیست، هربرت جیل در تلاش برای پاسخ به این سوال فاینمن، متوجه یک موضوع مهم میشود و سریعا چیزی را در دفترچهاش یادداشت میکند. فاینمن ابتدا تصور میکند که خودش اشتباه متوجه شده است. اما جیل سپس با خوشحالی جواب میدهد که “نه، نه، این یک کشف مهم است. شما آمریکاییها همیشه در تلاش هستید تا بفهمید چگونه میتوان از چیزی استفاده کرد. این یک راه خوب برای کشف چیزهاست.”
شما همین رویکرد را در حوزههای مختلف میبینید. مثلا میبینید که وقتی یک کشف علمی جدید اتفاق میافتد، آمریکاییها جزو اولین کسانی هستند که به دنبال کاربردیسازی آن هستند و از همین بابت، میتوان ردپای بسیاری از اختراعات و تکنولوژیهای جدید را در آمریکا پیدا کرد. شما حتی همین رویکرد را در فلسفهی آمریکا نیز مشاهده میکنید.
عملگرایی یا پراگماتیسم آمریکایی، مهمترین سنت فلسفی در ایالات متحده است که در دههی ۱۸۷۰ میلادی آغاز شد.
فیلسوف آمریکایی، چارلز سندرز پیرس که به زعم بسیاری، مهمترین چهرهی فلسفی ایالات متحده و از پدران پراگماتیسم آمریکاییست، جملهی معروفی دارد که میگوید Knowing is Doing، یعنی دانستن یعنی عمل کردن. او آنقدر به دنبال کاربردی کردن و به عمل رساندن فلسفه بود که حتی در سال ۱۸۸۶، پیشنهاد داد که میتوان عملیات منطقی را توسط مدارهای متغیر الکتریکی به منصهی ظهور رساند و همین ایده بعدا منجر به اختراع کامپیوترها شد. یا به گفتهی ویلیام جیمز، دیگر فیلسوف این سنت فلسفی، حقیقت به چیزی گفته میشود که سودمند یا عملی باشد. چیزی که سودمند نیست نمیتواند حقیقت باشد.
من وقتی به عنوان یک انسان ایرانی به خودم و جامعهی خودم نگاه میکنم، میبینم که واقعا ما نیز نیاز به چنین عملگرایی داریم. من نمیخواهم بدانم که حقیقت روابط انسانی چیست، من فقط میخواهم بدانم که وقتی دوستم از من ناراحت شده، چطور باید این مساله را حل کنم. من واقعا نیازی ندارم که بدانم نظرات مختلف در فلسفهی اخلاق چیست، بلکه میخواهم بدانم که در خانهام چطور باید عادلانه رفتار کنم. من نمیخواهم بدانم که فلسفهی قانون دقیقا چیست و فرق قانون و اخلاق چیست، من میخواهم بدانم که رفتار من در قبال قانون مالیات، اگر چطور باشد درست و اخلاقیست؟
من نمیخواهم کسی دربارهی ابژکتیو یا سوبجکتیو بودن امر اخلاقی صحبت کند، من فقط میخواهم بدانم که اگر به افسانهها باور ندارم، چرا باید اخلاقمدار باشم؟
من نمیخواهم کسی برای من تاریخ توسعهی ملل را شرح دهد، میخواهم بدانم به عنوان یک مهاجر چطور میتوانم به پیشرفت کشورم کمک کنم؟ این پرسشهاییست که ما روزانه با آنها سر و کار داریم و پاسخ به این پرسشها، نه در فلسفهی محض، بلکه در فلسفهی کاربردی یافت میشود.
پینوشت : جنبش فلسفهی کاربردی که به همت استاد دیداد در ایران بنیانگذاری شده، نمونهای عالی از به کارگیری فلسفه در تمامی جنبههای یک زیست فلسفی-انسانیست.
– اَبا اِباد