اَبا اِباد

تصویر از کلاس غیرحضوری فلسفه‌ی "اَبا اِباد"

پاسخی به یک ماشین چاپ مقاله

از کامنت‌هایی که یک رِندِ بی‌مایه زیر یکی از پُست‌هایم باکنایه خطاب به “اَبا اِباد” گرامی مکتوب کرد با این مضمون که “چند مقاله در حوزه‌ی فیزیک نظری در ژورنال‌های معتبر جهان منتشر کرده‌ای که حالا علم فیزیک را عامه‌فهم‌سازی می‌کنی و چِه و چِه”، فارغ از اینکه؛ (به‌شکل ساختاری) این فردِ رِند خودش کس خاصی نیست و اسم و رسمی در حوزه‌ی مورد ادعایش ندارد، از دانشگاه خاصی در جهان فارغ‌التحصیل نشده است، تخصصی در علوم جدی پایه ندارد، مقالاتش محصول فعالیت‌های باندی مقاله‌سازی‌ست (که عملا کاغذ سیاه کردن هستند و تعداد خوانندگان‌شان کمتر از تعداد نویسندگان‌شان است که رسما بی‌هرگونه نتیجه‌ی ملموس و مشخصی در جامعه‌اند)، و باز فارغ از اینکه؛ (به‌شکل فراساختاری) کم‌تر چهره‌ی واقعا تاثیرگذاری در تاریخ درگیر این ظواهر بوده است، جوری‌که ویتگنشتاین مهندسی هوافضا را نیمه‌کاره رها کرد و بزرگ‌ترین فیلسوف ۲۰۰ سال اخیر شد، نیوتن بزرگ‌ترین دانشمند تاریخ که مدرک دکترا نداشت، آینشتاین که دکترایش را به‌زور گرفت و کارمند اداره بود، رامانوجان جزء ۲۰ ریاضی‌دان برتر تاریخ که تحصیلات آکادمیک نداشت و یا بیخ گوش خودمان کیارستمی و سهراب سپهری نیمه‌تمام نقاشی خواندند اما اولی فیلم‌ساز شد و دومی شاعر، صادق هدایت از ریاضیات محض به دندان‌سازی تغییر رشته داد و سرآخر مهم‌ترین چهره‌ی ادبی ایران معاصر شد، احمد شاملو که حتی دیپلم دبیرستان هم نگرفت ولی پدر شعر سپید فارسی شد و بی‌شمار مثال دیگر… (اما) خیلی دلم گرفت.

این‌که چنین برای اعتلای نام کشورت از جان و دل مایه بگذاری که از فراسوی مرزها خودت را مقید به انتشار روزانه‌ی مقالات کاربردی‌ات بدانی، بعد یک نفر که سر کوچه با کاغذ به‌اصطلاح مقالاتش سبزی می‌فروشند، از بابت کاغذ باطله درست کردن به تو فخر بفروشد؛ که البته در همان سبزی‌فروشی هم کسی یک دسته تره کف دستش نمی‌گذارد. خیلی دلم گرفت. و خواستم برای اَبا این‌بار سرگشاده بنویسم که: در زندگی – به‌ویژه در یک زندگی حرفه‌ای خیلی موفق – خیلی از کسانی که غیرمنصفانه نقدت می‌کنند، در اصل حرف دل‌شان این است که “می‌خواهند جای تو باشند؛ اما طفلکی‌ها نمی‌توانند.” به‌جایش زبان به نقد غرض‌ورزانه می‌گشایند!

از همین‌روست که تولستوی (بزرگ‌ترین نویسنده‌ی تاریخ) منتقدان غرض‌ورز را به مگسانی تشبیه می‌کند که به دور ماتحت اسب در گردش‌اند – که البته با یک تکان دم اسب تار و مار می‌شوند. او می‌گوید که فرد آفریننده باید مستقل از منتقدان سطحی عمل کرده و بر صداقت و اصالت خود تمرکز کند، زیرا آفرینش واقعی باید از احساسات و تجربیات عمیق ناشی شود (و نه از داوری‌های سطحی منتقدین غرض‌ورز). ___

تصویر فوق: از کلاس غیرحضوری فلسفه‌ی کاربردی دوست و دانشجوی گرامی‌ام جناب “اَبا اِباد” گرامی که در نوع خود استادی‌ست همه‌چیز تمام. اَبا نه تنها از این جهت که در زمره‌ی فارغ‌التحصیلان بهترين مراکز دانشگاهی ایران و جهان است، مایه‌ی افتخار ایران و ایرانی‌ست؛ بلکه بیشتر از این جهت که از پیش‌قراولان گفتمان عامه‌فهم‌سازی علم در کشور عزیزمان ایران است، جای افتخار ویژه دارد. (اَبا جان، وِز وِز مگس‌ها چند صباحی هست و دیگر نیست؛ در گوش صادق هدایت‌ها و بهمن محصص‌ها و کیارستمی‌ها هم زیاد شنیده می‌شد؛ اما تاریخ برترین قاضی‌ست.) پ. ن.: به‌عنوان سخن آخر! دست از سر هم برداریم! این‌که کسی بخواهد از یک مسیر ساختاری و عرفی به تاثیر نایل آید و یا از یک مسیر فراساختاری و غیرمرسوم، این تنها به گرایش خودش مربوط است و لاغیر.

اما پاسخ من ذیل پست استاد دی‌داد:

درود استاد، وقتی دوستان و هم‌کلاسی‌های قدیمم را می‌بینم که علیرغم فارغ التحصیلی از بهترین دانشگاه‌های ایران و جهان و علیرغم شایستگی‌هایشان، رفته اند و در دانشگاه‌های درجه چندم ایران هیات علمی شده اند و اشخاصی مثل این فرد که هر دو ماه اسمش روی یک مقاله خورده و از بی‌کیفیت‌ترین دانشگاه های ایران فارغ التحصیل شده، حالا رفته در بهترین دانشگاه‌های ایران تدریس می‌کند، بسیار تاسف می‌خورم. در یک سیستم درست و حسابی مثل آلمان، برای این ماشین‌های چاپ مقاله، تره هم خرد نمی‌کنند، چه رسد به تدریس در بهترین دانشگاه‌ها.

باز هم از لطف و محبتتان بسیار سپاسگزارم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *