با من تماس گرفت و نوشتهای از اندیشمند مورد علاقهی من را برایم خواند و بر آن چندین نقد داشت.
تصور میکرد از این بابت که من به آن متفکر علاقه دارم، از شنیدن این نقدها برآشوبم یا سعی کنم تا به هر شکل ممکن آن را اثبات کنم. وقتی دید که من خود نیز بر قسمتهایی از آن نوشته نقد دارم، بسیار تعجب کرد. سعی کردم برایش توضیح دهم که من با این قسمتها موافق و با این قسمتها مخالفم. برایش توضیح دادم که قرار نیست با تمامی نظرات یک شخص موافق باشیم. حتی در یک نظریه نیز قرار نیست تمام بخشهای آن را بپذیریم.
این چیزیست که فلسفه به ما میآموزد. سپس پرسید که اگر بعضی از نظرات یک متفکر اشتباه باشد، چطور میتوانیم به دیگر نظراتش اعتماد کنیم؟
گفتم که چه کسی گفته که قرار است اعتماد کنیم؟
فلسفه و علم، محل شک و تردید و تفکر است نه محل اعتماد و اعتقاد و ایمان و تعصب. این وظیفهی توست که با تفکر، صحیح را از ناصحیح و سره را از ناسره تشخیص دهی. ارسطو شاگرد افلاطون بود و با یکی از مهمترین نظریات او یعنی مُثُل افلاطونی مخالف بود. نظریات درست افلاطون موجب نمیشد که ارسطو تفکر و تعقل خود را تعطیل کند. نیلز بور که خود یکی از پایههای توسعهی فیزیک کوانتوم است، با اینشتین دوست بود و بسیار به اینشتین علاقه داشت. اما این دوستی و احترام و کارهای بزرگ اینشتین، موجب نمیشد که نیلز بور دیدگاه منفی اینشتین نسبت به فیزیک کوانتوم را بپذیرد.
اما از آنجایی که اینشتین فیزیکدان بزرگی بود، دیدگاه او در قبال فیزیک کوانتوم نیز ارزش توجه و تفکر را داشت و بسیاری از فیزیکدانان از جمله همین نیلز بور، در این مورد مرتبا با او در حال مکاتبه و گفتگو بودند.
از طرف دیگر متفکر ممکن است نظرش در طول زمان تغییر کند و به اشتباه بودن بعضی از نظراتش در گذشته پی ببرد. لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف شهیر اتریشی، در جوانی به دنبال یک زبان آرمانی برای فلسفه بود و کتابی نیز در این زمینه نوشت. اما در اواخر عمرش، نظرش تغییر کرد و کتابی نوشت که خیر، یافتن چنین زبانی میسر نیست. (امام) محمد غزالی نیز متکلمی بود که در اواخر عمرش کتابی نوشت به نام المنقذ من الضلال (رهایی یافته از گمراهی) و بسیاری از نظرات و روشهای قبلی خودش را رد کرد. این نشان میدهد که یک متفکر و اندیشمند، حتی روی نظرات خودش نیز تعصبی ندارد. پس ما نیز نباید تعصب به خرج دهیم.
صادق هدایت چقدر زیبا جایی در داستان کوتاه تخت ابونصر میگوید “من اعتقادی به خرافات ندارم ولی در بیاعتقادی خودم هم متعصب نیستم”. فلسفه و علم به ما میآموزد تعصب نداشته باشیم، ما حتی در علم و فلسفه نیز متعصب نیستیم.
– اَبا اِباد