انسان سوم
نمیدانم چگونه گذشت روزها و ماهها و سالها روزی در گوشهای کنجی پایم لغزید و زمان در دستانم سر خورد حالا من اینجایم دیگر نه شور و شوق کودکی نه نور و سرور نوجوانی حالا روزها از پی شب ها و شب ها از پی روزها میآیند و میروند آسمان دل گاه ابری گاه آفتابی …