من یک مدادرنگی فروشم. هر روز صبح یک بار دکانم را باز میکنم و یک رنگ را میفروشم. چهار تا رنگ هم بیشتر ندارم و غیر از این چهار رنگ، چیز دیگری هم نمیفروشم. یکی مداد سبز (نوشتار علمی)، یکی مداد زرد (نوشتار فلسفی)، یکی مداد قرمز (نوشتار اجتماعی) و آخری هم مداد آبی (نوشتار محیط زیستی و پایایی). من این را از فروشندههای بازار یاد گرفتهام که جنس خودم را بفروشم و به بقیهی فروشندهها کاری نداشته باشم. اگر یک مدتی دیگران بهتر از من فروختند، نوش جانشان و اگر من مدتی بهتر از دیگران فروختم، نوش جانم.
این بازار (مدیا) آنقدر بزرگ است و مشتری (مخاطب) هم آنقدر زیاد است که کسی جای کسی را تنگ نمیکند. حالا ممکن است دیگران به هر دلیلی بهتر از من بفروشند، ممکن است رنگهای بیشتری داشته باشند، ممکن است کیفیت و تنوع مدادرنگیهای آنها بهتر و بیشتر باشد، اصلا ممکن است چیزی غیر از مدادرنگی بفروشند که من کلا نداشته باشم. اما هیچکدام از اینها به من ارتباطی ندارد. من همین چهار تا رنگ را دارم. علاقهای هم ندارم که رنگهای دیگری بفروشم. در دکان من هم به روی همه باز است و هرکسی این مدادرنگیهایی که من میفروشم را دوست دارد، میآید و از مدادرنگیهای من میخرد و اگر خوب باشد، مشتری میشود.
من این روحیه و رویکرد را از بازاریها یاد گرفته ام. چندین بار اتفاق افتاده که وقتی به یک مغازه یا حجرهای رفتهام و گفتهام که فلانی جنسش از جنسهای شما بهتر است یا قیمتش پایینتر است، فروشنده جنس را از دستم گرفته و گفته خب برو از همان فلانی بخر. من ندیدهام یک بازاری برای یک بازاری دیگر بزند و پشت سرش بدگویی کند یا مشتریهایش را بپراند. یک بازاری اگر ببیند مشتریهایش کم است، میگردد دنبال مشکل که ببیند آیا قیمت را بالا میگوید؟ آیا خوب تبلیغ نکرده است؟ آیا کیفیت اجناسش پایین است؟ آیا با مشتری خوب تا نمیکند؟ آیا موقعیت دکان و حجرهاش خوب نیست؟ آیا جنسش جور نیست؟ آیا خوش حساب نیست؟ و هر دلیل دیگری.
من این رویکرد بازاریها را خیلی دوست دارم. اما برعکس هزار بار دیدهام که بین نویسندگان و تولیدکنندگان محتوا مخصوصا در همین فضای لینکتین، بحث و درگیری صورت گرفته که چرا فلانی زیاد ایمپرشن گرفته؟ خب به من چه که زیاد ایمپرشن گرفته؟ شاید تیمسازی کرده، شاید روزی هزار نفر را لایک میکند که هزار نفر او را لایک کنند، شاید هزار تا دوست دارد، شاید به لینکتین پول میدهد، شاید محتوایی تولید کرده که مخاطبان زیادی دارد، شاید در زمان درست محتوایش را منتشر میکند، اصلا شاید به هزار نفر پول میدهد که بیایند و کارهایش را لایک کنند و هزاران شاید دیگر. اما هیچکدام از اینها به من ربطی ندارد که بخواهم به او و دیگران حمله کنم که چرا کارهای فلانی ایمپرشن بالایی میگیرد.
من دوست دارم مثل یک مدادرنگی فروش باشم. من این رنگها را دوست دارم بفروشم. اگر مشتری آمد که چه بهتر، اگر مشتری نیامد، من کاری که دوست دارم را انجام دادهام. دیگر این بچهبازیها و حسادتهای کودکانه معنی ندارد که سرمان همش توی کار همدیگر باشد. بهتر است “دست از سر هم برداریم” و بگذاریم مخاطب خودش انتخاب کند که چه کاری را بپسندد و چه کاری را نپسندد. والسلام.
تصویر فوق: من از اینهمه رنگ در جهان، فقط همین چهار تا رنگ سبز (علمی)، زرد (فلسفی)، قرمز (اجتماعی) و آبی (محیط زیست و پایایی) را در دکانم میفروشم، شما چه رنگهایی میفروشید؟
– اَبا اِباد