حتی یک مجرم نیز حقوقی دارد. این یکی از بخشهای مهم اعلامیهی حقوق بشر و هر دستگاه قضایی و قانونی مدرنیست که هر مجرمی حقوقی دارد. یعنی اگر یک نفر بدترین جنایتکار تاریخ بشر باشد، حتی او نیز حقوقی دارد. پس اینکه ما احساس بدی به یک مجرم جنایتکار داریم، نباید باعث شود که ما حقوق انسانی او را زیر پا بگذاریم. مثلا اینکه هیچکس نباید مورد شکنجه، مجازات و رفتار ظالمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز قرار گیرد جزو حقوق اساسی مجرم و زندانیست. همچنین باید با تمامی انسانها حتی مجرمین، به دلیل ارزش ذاتی آنها به عنوان انسان، با احترام و کرامت رفتار شود. یعنی همین که او یک انسان است، این حق را دارد که کرامت (dignity) او حفظ شود. یا مثلا چون او مجرم است، دلیلی ندارد که براساس نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا عقاید دیگر، ملیت، ثروت و یا هرچیز دیگری علیه او تبعیضی صورت گیرد و متفاوت از دیگر مجرمین با او برخورد شود.
از میان حقوق مندرج در اعلامیهی جهانی حقوق بشر، او تنها حقوقی را از دست میدهد که ناشی از بودن در زندان است، وگرنه هیچیک از سایر حق و حقوق او نباید زیر پا گذاشته شود. ما به عنوان انسان ایرانی اگر میخواهیم پا به دنیای مدرن بگذاریم، باید این موضوع را درک کنیم و بپذیریم. نه اینکه هر تبهکاری که دستگیر میشود و اخبارش در رسانهها میپیچد، سریعا عدهی زیادی تحت عواطف و احساسات شدید و با خشم زیاد میخواهند او را تکه تکه کنند و انتظار دارند که او تحت شدیدترین شکنجهها قرار گیرد. این برخوردها و این رفتار هیچ تناسبی با روح دنیای مدرن ندارد و کاملا غیرانسانی بلکه ضدانسانیست. همانطور که گفته شد، مجرمان نیز انسان هستند و از همین بابت مستحق برخی حقوق اساسی مثل حقوق بشر میباشند. حتی اگر ما از کسی به خاطر عملی که از او سر زده متنفر باشیم، باز هم این حقوق از او سلب نمیشود. ما این حقوق را حقوق طبیعی یا natural rights مینامیم.
این حقوق از این جهت حقوق طبیعی نامیده میشوند که فرد قبل از ورود به جامعه و حتی قبل از اینکه اجتماع، فرهنگ، قانون و حکومتی وجود داشته باشد نیز این حقوق را داشته است و این حقوق ماقبل قانون و حقوق قانونی هستند. از همین جهت، حقوق طبیعی جهانی، اساسی و غیرقابل انکار بوده و کسی نمیتواند با قوانین بشری، آنها را از فرد سلب کند. در مقابل حقوق طبیعی، دستهای دیگر از حقوق وجود دارند که از آن به عنوان حقوق قانونی یاد میشود. حقوق قانونی آنهایی هستند که توسط یک نظام حقوقی معین به یک شخص اعطا می شود (آنها را می توان با قوانین انسانی اصلاح، لغو و محدود کرد).
اما چرا ما باید بپذیریم که حقوق طبیعی وجود دارند؟
اصلا چرا فلاسفهای مثل جان لاک و توماس جفرسون به سمت پذیرفتن حقوق طبیعی رفتند؟
علت این موضوع اساسا در خطرات قدرتهای سیاسی نهفته است. اگر ما نپذیریم که انسان حقوقی طبیعی دارد که حتی حکومتها نیز نمیتوانند آنها را سلب کنند، آنوقت دست قدرت سیاسی را کاملا باز گذاشتهایم که هرکاری بکند. چرا که ما اگر خودمان هم روزی مجرم باشیم، دوست نداریم حقوق طبیعیمان توسط آن حکومت زیر پا گذاشته شود. از همین بابت نیز شما میبینید که موضوع حقوق طبیعی بخش مهمی از اعلامیهی استقلال ایالات متحده را به خود اختصاص داده است. حقوق طبیعی حقوقی جهانی هستند که ذاتی انسان تلقی می شوند و منوط به اعمال یا عقاید انسان نیست. یک فرد با حقوق اولیهی مشخصی وارد جامعه میشود و هیچ نوع حکومتی نمیتواند و نباید این حقوق را از فرد سلب کند.
– ابا اباد