اَبا اِباد

تکه ای از سریال روزی روزگاری

دستور ساخت فرهنگ

اغلب مردم تصور می‌کنند که فرهنگی که اکنون دارند، مثل یک گیاه خودرو خودبخود ایجاد شده است و آن‌ها داخل این فرهنگ به دنیا آمده اند. غافل از اینکه فرهنگ بایستی به طرق مختلف ساخته و پرداخته شود و رهایی فرهنگی به جای خاصی منتهی نمی‌شود. محض مثال در همین ایران ما، اگر قرار بود فرهنگ ما رها شود و عده‌ای برای توسعه‌ی فرهنگی تلاش نکنند، با توجه به قوانین واپس گرایانه‌ی موجود و همچنین آموزش‌های نادرست در مدارس ما، می‌بایست جایگاه زنان روز به روز ضعیف‌تر میشد. در حالیکه می‌بینیم برعکس، علیرغم تلاش‌های بیخردانه‌ای که صورت می‌گیرد، جایگاه زنان روزبروز محکم‌تر شده است. به طوریکه اکنون تعداد زنان تحصیلکرده در ایران بسیار بیشتر از مردان تحصیلکرده است. یا اینکه می‌توان براحتی در ایران زنان زیادی را در سمت‌های مدیریتی مشاهده کرد که اتفاقا عملکرد بسیار خوبی دارند و برای دیگران به شدت الهام بخش هستند. این یعنی علیرغم اینکه قوانین ما بسیار زن‌ستیزانه بوده، فرهنگ ما به گونه‌ای‌ست که این مسائل را پذیرفته است. البته این صرفا یک مثال از هزاران مشخصه‌ی فرهنگی دیگری‌ست که فرهنگ ما اکنون داراست.

اما این موضوع از کجا نشات گرفته است؟

چرا اکثر کشورهای دور و اطراف ما که اتفاقا بعضا قوانین بهتر و مترقی‌تری از ما در این زمینه داشته اند، هنوز در بُعد فرهنگ عمومی جامعه اینطور از ما عقب هستند؟

چطور شده که اکثرشان سال‌ها یا حتی نسل‌ها بعد از مهاجرت به کشورهای پیشرفته و دنیای آزاد، هنوز هم رویکرد درستی نسبت به زنان ندارند؟

این مساله واقعا به فرهنگ جامعه‌ی ما باز می‌گردد و این فرهنگ هم خودبخود به وجود نیامده است. اگر این فرهنگ خودبخود به وجود آمده بود، ما باید همین تغییرات فرهنگی را در کشورهای اطراف خودمان می‌دیدیم. بالاخره آن‌ها هم کمابیش در همان محیط زیسته اند. حتی سیستمی که ما در آن زندگی کرده‌ایم، از کودکی‌مان مدام تلاش داشته این آموزه‌ها را توی مخ ما فرو کند. من پاسخ این سوال را در ویدئوی زیر می‌بینم.

این ویدئو تکه‌ای از سریال روزی روزگاری به کارگردانی امرالله احمدجو ا‌ست که در اوایل دهه‌ی ۷۰ پخش می‌شده است. در اینجا خاله لیلا (زنده یاد ژاله علو) به عنوان یک زن قدرتمند، در مقابل مراد بیگ (زنده یاد خسرو شکیبایی) که رئیس راهزن‌ها و یک مرد قدرتمند است، قدرت‌نمایی می‌کند. اما سانسورچی‌های بیچاره تشخیص نداده‌اند که این فیلم و خاله لیلا در واقعیت در حال فرهنگ‌سازی‌ست و دارد هر آنچه آن‌ها رشته کرده اند را پنبه می‌کند. این سریال دارد به جامعه‌ی دهه‌ی شصت و هفتاد ایران می‌گوید که ببین یک زن چطور می‌تواند یک جامعه را رهبری کند. ببین چطور رئیس راهزن‌ها و همه‌ی مردان قبیله از این زن حساب می‌برند. او حتی خان‌های آن منطقه را هم امر و نهی می‌کند و به آن‌ها تشر می‌زند.

من در زمان پخش این سریال هنوز متولد نشده بودم. اما می‌توانم زن‌های زیادی را تصور کنم که بعد از تماشای این سریال، به صورت ناخودآگاه همچون خاله لیلا، قدرت درونشان را باز یافته اند و همین شجاعت رفته رفته درون شریان‌های جامعه پخش شده است و ما حالا زن‌های قدرتمند زیادی را در اطراف خودمان می‌بینیم. بله اگر ما امروز از رشد فرهنگی بهره‌ای داریم، بخش بزرگی از آن حاصل فعالیت‌های انسان‌های خوش‌فکری ا‌ست که شاید ما هیچگاه نام آن‌ها را به یاد نیاوریم. اما همین فعالیت آن‌ها بوده که بذرهای آگاهی را در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما کاشته است و ما امروز تحت عنوان فرهنگ آن را برداشت می‌کنیم و از آن بهره می‌بریم.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *