چند وقتیست که اکسپلور اینستاگرام من، صفحهی فردی را نشان میدهد که پیوسته ویدئوهایی از غذا دادن به سگهای ولگرد را منتشر میکند و در کمال تعجب، افراد زیادی ذیل ویدئوهایش از او تعریف و تمجید و تشکر میکنند. حال اینکه این فرد بدون آنکه خودش بداند، در حال نابود کردن اکوسیستم آن مناطق است. او اگر در هر کشور پیشرفتهای چنین کاری میکرد، حتما با جریمههای سنگینی از طرف دولتها و همچنین نقد شدید توسط مردم آن کشور، روبرو میشد. اما جایی که سگ میزند و گربه میرقصد، چنین فردی برای خودش فالورهای میلیونی پیدا کرده و اگر کسی هم به کارش نقدی وارد کند، طرفداران او به آن فرد نقدکننده حملهور میشوند.
اما فرمول خیلی ساده است، او با غذا دادن به سگهای ولگرد، به آنها کمک میکند تا بیشتر زاد و ولد کنند و وقتی تعداد این سگهای ولگرد در آن محیط زیاد شد، دیگر نه انسانها و نه سایر حیوانات از دست آنها آسایش نخواهند داشت و اکوسیستم به سمت نابودی میرود. تاکنون تعداد زیادی از یوزپلنگهای آسیایی در ایران، در رقابت با همین سگهای ولگرد تلف شدهاند. از طرف دیگر این سگهای ولگرد باعث شیوع و انتشار انواع و اقسام بیماریها میشوند.
اما راه مقابله با اینگونه خیرخواهیها که به دوستی خاله خرسه میماند، چیست؟
شاید بعضی از شما بگویید که قانونگذاری در این زمینه و اجرای جدی قانون، راهگشاست. احتمالا در ایران نیز قوانینی در این رابطه وجود داشته باشد و شاید در آینده این قوانین به صورت جدی پیگیری شود. اما من فرهنگسازی را مهمتر و عمیقتر از قانون میدانم. یک نفر که به خوبی این را درک کرده که غذا دادن به حیوانات باعث اختلال در نظم طبیعت میشود، چه قانون باشد و چه نباشد، دست به چنین کاری نمیزند. اما تا اسم فرهنگسازی و آگاهسازی میآید، عدهای سریعا انگشتشان به سمت مدارس و آموزش میرود. اما این یک نوع سلب مسئولیت است که ما خودمان هیچ تلاشی نکنیم و انتظار داشته باشیم، آموزش مدرسه همه کار برای جامعهی ما بکند. در حالیکه فرهنگسازی وظیفهی تک تک اعضای جامعه است و بیشتر حاصل یک اراده و تلاش جمعیست تا فقط سیستم محدود آموزشی.
مثلا من چندین جا راجع به اشتباه بودن غذا دادن به حیوانات خواندهام. میآیم و برای مخاطبم در این باره مینویسم. مخاطب من این مطلب را میخواند و برای دوستانش میگوید. دوستان او هم آن حرف را میشنوند و به دیگران میگویند. هرکسی به هر نحوی میتواند سعی میکند آن فرهنگ درست را به دیگران منتقل کند تا در نهایت آن فرهنگ، فراگیر شود. آیا همه باید دست به قلم شوند و بنویسند؟ خیر. هرکسی هرجوری که میتواند باید دست به این کار بزند.
محض مثال به این کتاب در تصویر بالا نگاه کنید. این کتاب را مدتی قبل کاملا اتفاقی در کتابخانهی شهر هامبورگ دیدم. یک موسیقیدان یک دفتر نت موسیقی تهیه کرده و در آن آهنگهایی را برای تمرین کودکان تهیه دیده است. روی آن نوشته شده ۱۲ قطعه برای ارکستر زهی (یعنی ارکستری که بیشتر سازهای زهیست). اما آن معلم موسیقی به جای اینکه اسم ارکستر را شهرآشوب بگذارد، گذاشته به حیوانات غذا ندهید (Don’t Feed the Animals) و در ابتدایش توضیح داده که چرا نباید چنین کاری کرد. میتوانم براحتی تصور کنم که وقتی کودکان این قطعات را مینوازند، یک نفر در ابتدای ارکستر به ضرورت غذا ندادن به حیوانات در طبیعت صحبت میکند و کودکانی که در این برنامه حضور دارند، هیچوقت این موضوع از ذهنشان پاک نمیشود و این فکر در این جامعه اینطور نهادینه میشود.
– اَبا اِباد