اواخر سال اول دبیرستان بود و همهی بچهها در تکاپوی انتخاب رشته بودند. نمیدانم الان بین نوجوانان چه صحبتهایی رد و بدل میشود و در مورد انتخاب رشته چه نظراتی دارند و چه جوی بر مدارس حاکم است. آنموقع یک تقسیمبندی بود که میگفتند که خیلی زرنگها بروند ریاضی، متوسطها بروند تجربی، بقیه هم به ترتیب انسانی و فنی و حرفهای و کار و دانش و بقیهی رشتهها. بعدا ترتیب این رشتهها عوض شد و همه ریختند توی تجربی که پزشک بشوند و درآمد بالاتر داشته باشند. الان هم اصلا نمیدانم که هنوز آیا کسی چنین تقسیم بندی میکند یا نه و آیا هنوز هم کسی دنبال این حرفها هست یا نه. اتفاقا یک طرحی بود به اسم طرح هدایت تحصیلی که مشاور مدرسه یک به یک برای دانش آموزان جلسه میگذاشت و میگفت که به چه رشتهای بروند برایشان بهتر است و مثل اینکه به اینها گفته بودند تا میتوانید همه را تشویق به رفتن به سمت فنی حرفهای و این رشته ها کنید نه رشتههای نظری و نمیدانم حکمتش چه بود و چه فکری یا شاید هم چه بیفکری پشت این صحبتها بود و چه سیاستی این را بهشان دیکته کرده بود.
قضیه مربوط به هفده هجده سال قبل است و باید رفت و دید که نتیجهی این سیاستها حالا چه شده است. اما من آنموقع نه تحت تاثیر حرف مشاورها بودم و نه تحت تاثیر حرف جامعه. البته که از حوزههای مختلف علم هم چندان خبر نداشتم که بگویم من میدانستم که میخواهم به سمت ریاضی بروم. درسهایم هم خوب بود و شاگرد اول بودم و با توجه به نمراتم هم مشخص نبود که کدام رشته برای من مناسبتر است. آخر بچهی اول دبیرستان چه دیدی نسبت به رشتههای مختلف دارد؟ اما با تمام اینها، من اما دوست داشتم که به رشتهی ریاضی بروم و برایش استدلال هم داشتم.
من آنموقع متوجه یک تغییر بنیادین بین دروس رشتهی تجربی مثل زیست شناسی و دروس رشتهی ریاضی مثل حساب و هندسه و فیزیک شده بودم. من فهمیده بودم که در رشتهای مثل فیزیک، یک تئوری و یک تکنیک را یاد میگیرم و در هزار مساله استفاده میکنم. اما در زیست شناسی برای هر مسالهی جدید باید یک تئوری جدید بلد باشم. من میدیدم که مثلا وقتی اتحادهای چندجملهای را یاد گرفتم، با همان اتحادها، مسائل مختلف حتی مسائل فیزیک را حل میکنم. ولی در زیست شناسی، باید اطلاعات مربوط به تک تک اجزا را حفظ کنم. هر سلول چه اجزایی دارد، هرکدام از این اجزا چه کاری دارند و کلی سوال دیگر. بله این بود که من احساس میکردم ریاضیات باید آسانتر باشد. چون با یک فن هزار حریف را میزنم. سرانجام هم به رشتهی ریاضی رفتم.
راستش را بخواهید، این یک موضوع بسیار مهم در فلسفهی علم است. ما در فیزیک به دنبال یک تئوری متحد یا unified theory هستیم. همین حالا هم چنین تئوریهایی را داریم. ما با همان معادلاتی که زمان رسیدن یک خودرو به مقصد را حساب میکنیم، با همان معادلات، فرستادن موشک به فضا را حل میکنیم. ما با همان معادلاتی که راجع به کهکشان خودمان صحبت میکنیم، راجع به آغاز جهان هم صحبت میکنیم. هنوز یک تئوری تماما واحد نداریم که همه جا جواب دهد، اما هر تئوری که داریم خیلی جاها جواب میدهد. اما ما در مورد بدن انسان و در حوزهی پزشکی چنین تئوریهایی نداریم که همه جا جواب دهد. در زیستشناسی هم همینطور. به همین خاطر است که کتابهای دانشگاهی این رشتهها برخلاف رشتههای ریاضی و فیزیک، چندین هزار صفحه است. از همین بابت هم میگوییم که علم واقعی فیزیک است، چون علم باید قوانین جهان شمول ارائه بدهد و فیزیک تا حدی اینکار را میکند.
– ابا اباد