اَبا اِباد

شعر سکوت شکننده و عکس از ابا اباد

سکوت شکننده

این سکوت شکننده

آن ترس‌ها ‌که حالا واقعی شده

گیاهی که پیش از جوانه مرد

امروز پرندگان نیامدند

خورشید گرمایش را

باز پس گرفت

هیچ نمی‌دانست

واقعیت به فکرش نشست

یا که فکرش واقعی شد

حالا دیگر خواب

نه راه گریز بود

نه یک سر پناه

حالا درد در گلو مانده بود

حالا این درختان بی بار و برگ

با اند‌ک نسیمی

بسیار به خود می‌لرزیدند

آسمان هم دیگر

جز خاکستر

چیزی نمی‌پاشد

حال دیگر نمی‌ترسد

از گرم و سرد روزگار

حالا زخم‌هایش

از خودش بزرگ‌تر شده

نمی‌داند خودش را پنهان کند

یا زخم‌هایش را

امروز پرنده دیگر نیامد

جوجه بال‌هایش را گشود

و‌ با جهشی خود را

از این درخت خشک و بی‌روح

به دست باد سپرد

تا که پرواز بیاموزد

یا که مرگ را بیازماید

خود را رهانید

از آن درخت کهنه

با آن هیمنه

درختی تنها

آسمانی سرد

پرنده‌ای آزاد

و این بود حاصل آن زمستان

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *