اَبا اِباد

منظره ای در برلین

سنگر پیشوا

اولین باری که به برلین رفتم، دیدن منظره‌ی بالا، مرا به شدت شوکه کرد. تصویر بالا صرفا چند آپارتمان معمولی و یک تابلو و یک پارکینگ نیست. وقتی اولین بار به برلین رفته بود، به دنبال این بودم که نقطه‌ی مرکزی و رهبری حکومت آلمان نازی را ببینم. بعد از کمی جستجو روی نقشه‌ی گوگل، این محل را روی نقشه با نام سنگر پیشوا (Führerbunker) یافتم. اگر روی این تابلو زوم کنید، همین اصطلاح را در بالای تابلو خواهید دید. اینجا تاسیسات بتنی و به شدت مستحکم زیرزمینی بود که در روزهای منتهی به سقوط برلین در ماه مه سال ۱۹۴۵، هیتلر به همراه دیگر سران حکومت نازی‌ها، در اینجا مخفی شده بودند تا از گزند بمباران شدید نیروهای متفقین در امان باشند.

من وقتی به اینجا رسیدم، انتظار داشتم که باقیمانده‌های این مخفیگاه‌ها و دیگر ساختمان‌های مرکزی حکومت نازی، در این نقطه باشد. اصلا من آن سفر را به همین خاطر رفته بودم که این نقطه را ببینم و بتوانم تصور کنم که در آن لحظات چه چیزی در این فضا می‌گذشته‌ است. اما وقتی به این نقطه رسیدم، انگار یک پارچ آب سرد روی سرم ریختند. چرا که در این نقطه روی زمین هیچ اثری از این مخفیگاه‌ها نبود. من آنقدر از اینکه چیزی آنجا نیست شوکه شدم که حدود یک ساعت آنجا روی یک نیمکت نشسته بودم و فکر می‌کردم. مدتی به آن آپارتمان‌ها و پنجره‌های‌ نیمه باز خیره شده بودم. زنی در حال آشپزی بود. مردی پای پنجره در حال کشیدن سیگار بود. فردی تازه از خواب بیدار شده بود و پای‌ پنجره در حال تماشای برلین بود. تعدادی بچه در آن محیط در حال دویدن و بازی کردن بودند. دو نفر داشتند ماشینشان را پارک می‌کردند و انگار می‌خواستند‌ به خرید بروند. پایین آن ساختمان‌ها یک نفر در سایه‌ی سایه بان یک فست فود نشسته و در حال خوردن غذا بود.

این تابلو آنجا بود که مردم در حال خواندن نوشته‌های روی آن بودند. چند صد متر آنطرف‌تر، بناهای یادبود کشته شدگان هولوکاست قرار داشت و توریست‌ها‌ در حال گشت و گذار در آنجا بودند. اما راستش را بخواهید، آخرین چیزی که همه‌ی مردم اینجا به آن فکر می‌کردند، این بود که هیتلر زمانی آنجا بوده است. کسی که هشتاد سال قبل نامش انسان‌ها را به رعب و وحشت می‌انداخت، حالا برای کودکانی که آنجا بازی می‌کردند، به اندازه‌ی یک زنبور هم ترسناک نبود. هیتلری که زمانی باعث مرگ میلیون‌ها انسان شده بود، حالا اینجا نبود و روی مخفیگاهش، خانه و پارک و پارکینگ و فصای سبز ساخته شده بود. مرکز فرماندهی ارتشی که زمانی نه چندان دورتر، تمام ارتش‌های شرق و غرب جهان را زمین‌گیر کرده بود، حالا زیر چرخ این خودروها قرار داشت.

هیتلر خودش هم فکرش را نمی‌کرد که اینطور به فراموشی سپرده شود. البته انسان‌هایی که هم عصر هیتلر بودند نیز اصلا باور نداشتند که روزی چنین سرنوشتی در انتظار او باشد. اما این اتفاق افتاده است و معماران منظری که چنین طرحی را برای این منطقه کشیده اند، واقعا خوش فکر بوده اند. اینکه شما به اینجا بیایید‌ و جز چند خانه‌ی مسکونی و یک پارک بازی کودکان و یک پارکینگ خودرو هیچ چیز دیگری روی زمین نبینید، حقیقتا فکر خیلی خوبی بوده است. اینجاست که بازدیدکننده با این حقیقت روبرو می‌شود که بزرگترین دیکتاتورها هم توان ایستادن جلوی جریان زندگی را ندارند و اینکه در نهایت زندگی پیروز است.

اینجاست که نسیم اشعار عمیق خیام نیشابوری وزیدن می‌گیرد، آنجا که می‌گوید :

آن قصر که با چرخ همی‌ زد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی‌ گفت که کوکو کوکو

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *