اَبا اِباد

شطرنج قرار داده شده در لابی انستیتو

دیالکتیک هگلی

چند وقتی‌ست که این شطرنج را در لابی انستیتو قرار داده اند و هرکسی بخواهد می‌تواند بازی کند و هیچ بازیکن ثابتی ندارد. قوانین همان قوانین شطرنج است و شما می‌توانید هروقت خواستید وارد بازی شوید، اما‌ مجازید که در هر روز تنها یک حرکت انجام دهید. همچنین باید بعد از هر حرکت، نشانه‌ که اینجا همان دسته‌ی کارت‌هاست را در سمتی بگذارید که مشخص شود حرکت بعدی را باید مهره‌ی سفید برود یا مهره‌ی سیاه. شما اصلا نمی‌دانید که حریفتان کیست. ممکن است که یک‌ حرکت را با مهره‌ی سفید انجام دهید، چند روز بعد برگردید و حرکت بعدی را هم خودتان با مهره‌ی سیاه انجام دهید. اینطوری احتمال دارد حتی بعضی اوقات مقابل خودتان نیز قرار بگیرید. اما چون تنها شما یک‌ نفر نیستید که بازی می‌کنید‌ و دیگران هم می‌توانند در این بین حرکت‌های دیگری نیز انجام دهند، شما دیگر نمی‌توانید بر کل روند بازی تسلط داشته باشید. شما در هر نوبت، باید بهترین حرکتی که به ذهنتان می‌رسد را انجام دهید.

من ایده‌ی پشت این شکل از بازی را خیلی‌ دوست دارم. این بازی برای من چندین درس دارد. اینکه شما در یک تیم ثابت نیستید و هیچ اولویتی برای برنده شدن مهره‌های سفید و سیاه ندارید. برنده اینجا آن کسی‌ست که بتواند‌ حرکت آخر را بزند، چه با مهره‌ی سیاه چه با مهره‌ی سفید. شما هر‌بار که به این صفحه‌ی شطرنج می‌رسید، مختارید که حرکت بعدی را انجام دهید یا انجام ندهید. فرض کنید مهره‌های سفید در این بازی عقب بوده و در حال شکست خوردن باشند و شما وقتی از راه می‌رسید که نوبت حرکت متعلق به مهره‌های سفید است. حالا شما چه‌ کار می‌کنید؟ استراتژی شما چیست؟ آیا شما سعی می‌کنید که مهره‌ی سفید را نجات بدهید یا کاری کنید که مهره‌های سفید در موقعیت بدتری قرار بگیرند تا شما بتوانید در نوبت بعدی با مهره‌ی سیاه پیروز شوید؟

اما این کار کمی همراه با ریسک است. مثلا فرض کنید شما شرایط شکست مهره‌ی سفید را به شکلی عالی فراهم کردید، اما فردا قبل از شما، شخصی از این موقعیت عالی استفاده کند و حرکت آخر را پیاده کرده و بازی را ببرد. از طرف دیگر، بالاخره یک‌ نفر باید این وسط حرکتی بزند، وگرنه بازی پیش نمی‌رود. برای اینکه بازی پیش برود و در نهایت یک نفر بتواند پیروز شود، باید افراد مختلف حرکت‌هایی بزنند و‌ به نوعی باید با یکدیگر همکاری کنند.

اما این چه نوع همکاری‌ست؟ درست است که این‌ها دو نیروی مخالف هستند و شما در هر موقعیت می‌خواهید بهترین حرکت را اجرا کنید تا به پیروزی نزدیک شوید، اما شما دارید بازی را به یک‌ وضعیت تعادل پیش می‌برید. وضعیت تعادل در اینجا وضعیتی‌ست که یکی از طرفین دیگر‌ نتواند شاه را نجات دهد و کیش و مات شود. اما اینجا شما موفق شده‌اید که یک بازی کامل را بسازید که در ابتدا وجود نداشت. منظور از بازی کامل نیز مجموع حرکت‌های مختلف براساس قانون حاکم بر شطرنج است که منتهی به یک هدف یعنی کیش و مات شدن یکی از طرفین شده است‌. پس شما در این بازی در واقع بازی را از بین نبرده‌اید بلکه آن را ساخته‌اید.

این موضوع می‌تواند مثال خوبی از دیالکتیک هگلی‌ باشد که دو نیروی مخالف یکدیگر، در نهایت منجر به یک ساختن شده‌اند. و این فرآیندی‌ست که هگل معتقد است تاریخ با آن ساخته شده و جلو می‌رود.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *