گوشی تلفن همراهش را برمیدارد و به اینترنت وصل میشود. وارد صفحهی اینستاگرامش میشود و شروع به لایو گرفتن میکند و به علم حمله میکند و علم را مایهی نابودی بشر و دانشمندان را متهم به توطئه برای نابودی انسانها میکند. این دیگر عجب “خریست”. من از بابت به کارگیری این عبارت از شما مخاطبان گرامیام پوزش میخواهم اما خدمتتان توضیح خواهم داد که چرا واقعا برای توصیف چنین شخصی عبارتی دقیقتر از این وجود ندارد. اما چند کلمه خطاب به این شخص: تو کل زندگیات به همین علم بند است آنوقت فکر میکنی دانشمندان برای نابودیات نقشه کشیده اند. اگر همین علم نبود، باید میرفتی و برای چای صبحانهات خار و هیزم جمع میکردی، چون بدون علم کسی توانایی استحصال گاز از اعماق زمین و نیز انتقال آن تا درب منزل تو را نداشت. حالا اگر میرفتی هیزم جمع کنی و یک سگ هار هم به تو حمله میکرد، باید برای یک لیوان چای، پذیرای مرگ میشدی چون کسی دوایی برای هاری نداشت و اطرافیانت به جای واکسن و دارو، برایت جنگیر میآوردند، چون فکر میکردند تو را جن گرفته که دندانهایت را به یکدیگر فشار میدهی و کسی نمیدانست که هاری یک ویروس است.
از توی پوست گوسفند کمی ماست برای صبحانه میآوردی ولی چون علم هنوز تب مالت را کشف نکرده بود، احتمالا تب مالت میگرفتی و تا آخر عمرت مریض و رنجور باقی میماندی. گیرم تا اینجا بدون علم جان سالم به در بردی. بدون علم و تکنولوژی و بدون اختراع برق و موبایل و اینترنت، به جای اینکه برای هزاران نفر حرفهای ضد علم بزنی، باید در میدان شهر میایستادی و حنجرهی خودت را پاره میکردی که ده نفر حرفهای ضدعلمت را بشنوند. گیرم که همین حرفهای ضد علمت را میخواستی بدون استفاده از علم و تکنولوژی بنویسی. آنوقت برای نوشتنش، یک سال مینشستی و شب و روز با جوهر و قلم و زیرنور شمع، خط به خط مینوشتی و بعد تازه این میشد یک نسخه. نوشتن نسخهی بعدی یک سال دیگر طول میکشید و در کل عمرت میتوانستی چهل پنجاه نسخه از همین کتاب بنویسی و دست آخر به خاطر نور شمع، بیناییات را هم از دست میدادی. الان اما میروی به چاپخانه و در عرض یک ساعت ده هزار نسخه به تو میدهند.
به اینترنت متصل شده ای و به شخصی در آن سوی دنیا توصیه میکنی که علم را جدی نگیرد. اگر میخواستی بدون علم و تکنولوژی همین حرف را به او بزنی، باید نصف عمرت را در مسیر بودی تا به او میرسیدی و اگر در جوانی پا در این مسیر میگذاشتی، در میانسالی به او میرسیدی و میگفتی علم بد است و بعد که به خانهات باز میگشتی، اگر خوششانس بودی و در تمام مسیر به خاطر بیماریهای مختلف از پا در نیامده بودی، در پیری (۶۰ سالگی آن زمان نه ۹۰ سالگی الان) به خانه میرسیدی.
اینکه خوششانس بودهای و در قرن بیست و یکم به دنیا آمدهای و با دریافت واکسن شش گانه در بدو تولد، از دیفتری و کزاز و سیاه سرفه و هپاتیت ب و فلج اطفال و Hib و با واکسنهای دیگر از کلی بیماری دیگر نجات پیدا کردهای، اینها همه ناشی از پیشرفت علم و زحمات دانشمندانی بوده است که به آنها میتازی. پس مخاطبان عزیزم به من حق بدهید که به چنین شخصی باید گفت “واقعا عجب خریست”.
– ابا اباد