چه میشد اگر آن اتفاق نمیافتاد؟ چه میشد اگر آن حادثه رخ نمیداد؟ اگر میشد چه میشد؟ قصد ندارم راجع به یک اتفاق خاص در زندگی شخصیام صحبت کنم. منظورم از آن اتفاق، یک اتفاق بسیار بزرگ است و آن انقراض دایناسورهاست. اگر دایناسورها منقرض نمیشدند، امروز جهان چه شکلی داشت؟ آیا ما هنوز از ترس آنها درون غار بودیم یا اکنون دایناسورها حیوانات خانگی ما بودند؟ راستش من که بدم نمیآمد یک دایناسور مهربان و بزرگ صورتیرنگ شبیه سرندیپیتی در خانهام داشتم، فقط نمیدانم چطور باید غذای او را تامین میکردم. شاید هم من حیوان خانگی او بودم و او از من بسیار باهوشتر بود و از من یک شخصیت کارتونی میساخت. یا شاید ما هیچوقت اهلی دایناسورها نمیشدیم و همواره از دستشان فرار میکردیم. شاید هم هیچگاه ما انسانها به وجود نمیآمدیم و وجود دایناسورها اجازهی تکامل انسان را نمیداد. حالا اینها که شوخی بود،
ولی واقعا اگر آن روز در ۶۵ میلیون سال قبل، آن سیارک با زمین برخورد نمیکرد و دایناسورها منقرض نمیشدند، امروز دنیا چه شکلی بود؟ مطمئنا این شکلی نبود. اول اینکه واقعیت این است که ما و دیگر پستانداران، تنها بعد از انقراض دایناسورها، از خلا ناشی از نبود آنها استفاده کردهایم و به اینجا رسیدهایم. اگر دایناسورها منقرض نمیشدند، ما احتمالا ابعادی در حد موش و چنین پستانداران کوچکی داشتیم. چرا که نه غذای کافی گیرمان میآمد و از طرفی همواره در خطر بودیم و باید میتوانستیم در مواقع خطر در یک سوراخ موشی قایم شویم.
از طرف دیگر همانطور که ما تکامل یافتیم و موجودات باهوشی شدیم، این امکان نیز وجود داشت که برخی از دایناسورها تکامل یابند و باهوش شوند. آنوقت دیگر نور علی نور بود، نه تنها به لحاظ فیزیکی رقیبان بسیار جدی داشتیم، بلکه به لحاظ هوش نیز باید با دایناسورهای بزرگ و زرنگ رقابت میکردیم. این موضوع اصلا بعید نبود. چرا که ما میبینیم برخی از پرندگان که از خویشاوندان نزدیک دایناسورها هستند، مهارتهای قوی در حل مساله از خود نشان میدهند.
اما اگر انسان در چنین شرایطی میتوانست تکامل یابد، از آنجایی که میبایست بر سر منابع محیطی با دایناسورها رقابت کند، احتمالا از استراتژیها و ابتکار عملهای بسیار بیشتری برخوردار میشد. چرا که همواره خطر حضور دایناسورهای عظیم الجثه را در اطراف خود احساس میکرد. در این حالت احتمالا شهرهای ما معماری کاملت متفاوتی داشت. چرا که اجداد ما میبایست همواره قلعههای بزرگی را برای در امان ماندن از دایناسورها میساختند. این خطر دائمی همچنین روی فرهنگ جوامع تاثیر میگذاشت. مثلا ممکن بود مردم گوشهای از دنیا دایناسورها را مقدس میانگاشتند و حتی شاید آنها را میپرستیدند.
افسانههای ما همواره مملو بود از درگیری با دایناسورها. احتمالا پیامبرانی نیز پیدا میشدند و از کنترل دایناسورها افسانه میبافتند و پیروانی هم پیدا میکردند. در چنین جهانی احتمالا خطرات انسانها نیز کمتر بود، مثلا انسانها نمیتوانستند منجر به انقراض بسیاری از گونهها شوند. البته این احتمال نیز وجود داشت که برخی گونههایکوچک دایناسورها به سرنوشت پستانداران متوسط و کوچک اطراف ما دچار شوند، مثلا بعضی از آنها مثل همین سگها و گربههای خیابانی از باقیماندهی غذای انسانها تغذیه کنند یا حتی ممکن بود انسان بتواند برخی از آنها را اهلی کرده و در مزارع استفاده کند. البته همهی اینها احتمال است و دقیقا نمیتوان گفت که جهان با وجود دایناسورها چه سر و شکلی داشت.
– ابا اباد