سالها قبل در یک صفحهی علمی، فرضیهای راجع به منشاء حیات انسان روی زمین میخواندم که البته خیلی فرضیهی پرطرفداری نیست و کسی هم آن را چندان جدی نگرفته است و به نظر نمیرسد چندان معتبر باشد و بتوان شواهدی برای آن پیدا کرد. اما من ایدهی پس ذهن ارائه دهندهی فرضیه را خیلی دوست داشتم و برایم جالب بود.
این فرضیه بر این اساس بنا شده بود که با توجه به اینکه ما انسانها از سنین میانسالی به بعد، دچار مشکلات متعدد در قسمت زانوها و ستون فقراتمان میشویم و اکثر افراد نیز به این دردها دچار میشوند، این مساله نشان میدهد که ما انسانها برای زندگی روی زمین تکامل نیافتهایم. ما احتمالا در سیارهی دیگری با جاذبهای متفاوت از زمین تکامل پیدا کردهایم و بعد از اینکه به زمین آمدهایم، به خاطر اختلاف جاذبهی زمین و جاذبهی آن سیاره که خانهی اول ما بوده، دچار این مشکلات متعدد شده ایم. ما این مشکلات زانودرد و کمردرد و دیگر مشکلات اسکلتی را در حیوانات دیگر بسیار کمتر مشاهده میکنیم.
این فقط ما انسانها هستیم که در سنین پیری سریعا به این روز میافتیم. البته همانطور که گفتم، این فرضیه شواهد محکمی ندارد. ما امروز میدانیم که بیشتر این مشکلات ناشی از راه رفتن روی دو پاست. از طرف دیگر وقتی ما ژنوم انسان را با ژنوم دیگر حیوانات مقایسه میکنیم، میبینیم که ژنوم ما مثلا با ژنوم شامپانزه بیشتر از ۹۹ درصد شباهت دارد. اگر ما از کرهی دیگری به اینجا آمده بودیم، نمیبایست که شباهت زیادی بین ژنوم ما و ژنوم دیگر حیوانات یافت میشد. از طرف دیگر، تکامل طبیعی، یک فرآیند مبتنی بر شانس و احتمال است و شانس نیز کاملا کور است.
یعنی کسی پشت فرمان تکامل طبیعی نشسته که بگوید حالا مشکل کمردرد آدمها را چطور حل کنیم و بیایید راه حلی برایش بیابیم. تکامل طبیعی صرفا به شانس بقا نگاه میکند. موجود زندهای که در محیطی شانس بقای بیشتری دارد، رفته رفته بیشتر و بیشتر میشود و بالعکس، موجود زندهای که در محیطی شانس بقای کمتری دارد، رفته رفته کمتر و کمتر میشود تا اینکه منقرض شود. تکامل طبیعی تضمین نمیکند که در نهایت موجود زندهای کاملا بینقص و کامل شود. اما همانطور که گفتم ایدهی پشت آن فرضیه برای من بسیار جالب توجه بود.
اگر مثلا ما به جای زمین در سیارهای تکامل پیدا میکردیم که جاذبهی آن خیلی بیشتر از زمین بود، الان به لحاظ فیزیکی چه شکلی داشتیم؟
میتوانیم انتظار داشته باشیم که در سیارهای با جاذبهای بسیار بیشتر از زمین، بایستی کوچکتر از این ابعاد میبودیم. چرا که با توجه به گرانش بالای آن سیاره، موجودات با جثهی کوچکتر برای حرکت در آن سیاره به انرژی کمتری نیاز داشتند. اما برای دوام آوردن در این جاذبهی بالا، بایستی تودهی اسکلتی ما نیز بیشتر میبود تا بتوانیم تاب آن جاذبهی بالا را بیاوریم. ما در آن سیاره سرعت حرکت بسیار پایینی داشتیم و شاید به جای راه رفتن روی دو پا مثل حلزون میخزیدیم. این احتمال هم وجود داشت که مثل حشرات، تعداد پاهای زیادی داشتیم تا بتوانیم حرکت کنیم. در آن سیاره احتمالا خبری از پرندهها نبود. چون برای به پرواز در آمدن و غلبه بر آن نیروی جاذبهی زیاد، پرندگان نیاز به انرژی خیلی زیادی داشتند و انرژی زیاد از نظر تکاملی اصلا مطلوب نیست.
به طور کلی در آن سیاره، موجودات مسطح از جمله درختان و حیوانات خشکی و دریایی مسطح، نسبت به موجودات دراز قامت، شانس بقای بیشتری داشتند. تمامی موارد گفته شده در سیارهای با جاذبهی کمتر، برعکس میشد.
– اَبا اِباد