اَبا اِباد

طبقه‌ی متوسط در توسعه

اهمیت طبقه‌ی متوسط در توسعه

در یکی از سمپوزیوم‌های هامبورگ بحثی پیرامون شاخصه‌های توسعه‌ی یک کشور مطرح شد. هرکسی تلاش می‌کرد که چیزی به تعریف توسعه یافتگی اضافه کند. اینکه اصلا چه کشوری از نظر شما توسعه یافته است و معیار و ملاک شما برای اینکه بگویید کشوری توسعه یافته است، چیست؟

در این میان، یکی از دوستان، با توجه به پارادایم‌ توسعه‌ی پایدار و هدف شانزدهم از اهداف هفده گانه‌ای آن، معتقد بود که جامعه‌ی توسعه یافته بایستی طبقه‌ی متوسط بزرگ و قدرتمندی داشته باشد. دوست دیگری پرسید که چرا ما نیاز به طبقه‌ی متوسط قدرتمند داریم و او پاسخ داد که لازمه‌ی توسعه و پیشرفت، داشتن طبقه‌ی متوسط بزرگ و قدرتمند است. شما نیز حتما این جمله را بارها و به عناوین و اشکال مختلف شنیده اید.

اما واقعا چطور و چرا طبقه‌ی متوسط اینقدر از نظر توسعه و پیشرفت حائز اهمیت است؟

بالاخره انسان که نمی‌تواند بگوید چون دیگران این را گفته اند، پس ما هم می‌گوییم. آن هم در این دنیایی که همه به نوعی صاحب تریبون شده‌اند و تشخیص سره از ناسره و درست از نادرست دشوار شده، ما نیاز داریم که رویکردی انتقادی پیشه کنیم و همواره سوال بپرسیم. دوستان من، سوال پرسیدن که اشکال ندارد. مخصوصا این موضوع که با توسعه و پیشرفت ما سر و کار دارد. داشتن طبقه‌ی متوسط بزرگ و قدرتمند، تاثیرات گوناگونی دارد که در اینجا به یکی از آن‌ها می‌پردازیم. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های بشر که لازمه‌ی بقای او بوده است، اعتماد است. ما اگر به یکدیگر اعتماد نداشته باشیم، اصلا نمی‌توانیم در یک جامعه کنار هم جمع شویم. ما حتی وقتی می‌خواهیم قراردادی ببندیم باز هم اعتماد را چاشنی قرارداد می‌کنیم. هرچقدر هم یک قرارداد محکم باشد و بدانید مو لای درز آن نمی‌رود، اگر بفهمید طرف مقابل شما یک کلاهبردار است، اصلا قرارداد را امضا نمی‌کنید. چون دوست ندارید پول و انرژی خودتان را صرف پس گرفتن حقتان در دادگاه‌ها کنید. پس این اعتماد چاشنی تمام تعاملات اجتماعی ماست. اصلا در جامعه ای که انسان بتواند اعتماد کند، زندگی با آرامش بیشتری همراه است و این خود موجب پیشرفت آن جامعه می‌شود. حالا فرض کنید که شخصی متعلق به طبقه‌ی فقیر باشد و آشنایی دارد که متعلق به طبقه‌ی ثروتمند است. یک روز خبر می‌رسد که مثلا بنزین گران شده است. گران شدن بنزین برای این دو نفر، دو معنای متفاوت دارد. برای آن شخص فقیر، گران شدن بنزین یعنی باید قید یک وعده‌ی غذایی را بزند. اما برای شخص ثروتمند، گران شدن بنزین یعنی در پمپ بنزین باید کمی بیشتر پول بدهد.

در واقع این دو شخص، هیچ درکی نسبت به یکدیگر ندارند. اگر آن شخص ثروتمند بگوید که ما هر دو بخشی از این جامعه هستیم، شخص فقیر سریعا می‌گوید که منظورت از “ما” چیست؟ ما با هم خیلی فرق داریم. اصلا ما با هم غریبه هستیم. این دو شخص تمایل چندانی به هر نوع ارتباط و همکاری با یکدیگر ندارند، چرا که سرنوشت مشابهی را مقابل خود نمی‌بینند و هیچ “پیوند اجتماعی” نیز با یکدیگر احساس نمی‌کنند. اما در مقابل، اگر در آن جامعه، طبقه‌ی متوسط بزرگ بود و این دو شخص متعلق به همان طبقه‌ی متوسط بودند، درک بهتری نسبت به یکدیگر داشتند. آنوقت می‌توانستند از “ما” سخن بگویند و از بابت اعتماد و سپس همکاری با هم پیشرفت کنند.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *