شیر به سراغ دستهی گورخرها میرود. از فاصلهی دور دستهی گورخرها را وارسی میکند. میداند که اگر برای وارسی خیلی نزدیک شود، گورخرها متوجه حضور او میشوند و پا به فرار میگذارند. او همچنین میداند که اگر برای وارسی خیلی دور بایستد، نمیتواند خیلی خوب وارسی را انجام دهد. از طرف دیگر، احتمال دارد شکارچیان دیگری هم در منطقه حضور داشته باشند. مثلا ممکن است کفتارها نیز آن دور و بر باشند یا دستهی شیرهای دیگری نیز به امید غذا به این منطقه آمده باشند. او همهی این احتمالات را پیش از شکار در ذهن خودش مرور میکند.
شیر چند روز است غذا نخورده و اینجا میتواند شکمی از عزا در آورد. اما این گورخرها در قلمروی شیرهای دیگری هستند و ممکن است شکار در این قلمرو، منجر به یک درگیری خونین شود، چون شیرهای این قلمرو جوان بوده و سر قلمروشان با کسی تعارف ندارند. حالا او باید احتمالات مختلف را حساب کند. با خودش میگوید من چند روز است غذا نخوردهام و اگر امروز نیز کالری به من نرسد، به احتمال ۳۰ درصد، فردا دیگر حتی قوت این را هم ندارم که به شکار بروم و آنوقت، پس فردا باید منتظر مرگ خودم باشم.
شاید هم فردا بتوانم لاشهی یک گاومیش مریض را پیدا کنم و از آن تغذیه کنم ولی احتمال اینکه چنین چیزی پیدا کنم، با توجه به حضور شکارچیان مختلف در این صحرا، کمتر از ۱۰ درصد است. اما اگر دل به دریا بزنم و ریسک کنم و اکنون حمله کرده و یک گورخر را شکار کنم، کالری کافی به من میرسد تا به جای دیگری بروم و روزهای بعد، حیوانات دیگری را شکار کنم. اما به احتمال ۹۰ درصد، شیرهای جوان این منطقه متوجه حضور من میشوند و برای دفاع از قلمروشان به من حمله میکنند. آنوقت به احتمال ۷۰ درصد، شیرهای جوان دخل من را میآورند. اما ۳۰ درصد هم احتمال دارد که زورشان به من نرسد. شیرِ این داستان، در نهایت تصمیم میگیرد حمله کند و حالا یا زنده میماند و یا در اثر جراحات میمیرد.
اما آیا واقعا حیوانات چنین محاسباتی را در ذهنشان انجام میدهند؟
خب مسلما او ریاضیات و آمار و احتمال نمیداند که بخواهد حساب کند، اما به صورت ناخودآگاه از این احتمالات و تجربیات قبلی برای ارزیابی ریسک (riskassessment#) و تصمیم گیری (decisionmaking#) استفاده میکند. او حتی در حین شکار نیز از این آمار و احتمال استفاده کرده و مثلا در دستهی گورخرها، میداند که احتمال موفقیت در شکار گورخر پیر و فرتوت، بیشتر از احتمال موفقیت در شکار گورخر جوان و پرانرژیست. او میداند در شکار گورخر جوان، حتی ممکن است یک لگد مهلک نیز نثارش شود. پس روزی که انرژی کافی برای دویدن ندارد، برای شکار یک گورخر پیر تلاش میکند. او همچنین روی محاسبات خودش تعصب ندارد و اگر در میانهی راه فهمید که احتمال شکار این گورخر پایین است، لجاجت به خرج نداده و نظرش را عوض میکند و شکار بهتر و در دسترستری را انتخاب میکند.
همهی حیوانات همچون شیر، به درستی یک چیز باور دارند، آمار و احتمال.
– اَبا اِباد