این پست، یکصدمین پستیست که پس از آغاز فعالیتم در حوزهی عامه فهم کردن علم یا science popularisation، با شما دوستان به اشتراک میگذارم. به این مناسبت قصد دارم در مورد یکی از آراء و نظرات مهم و تاثیر گذار استادم دیداد در باب اهمیت کار دل بحثی را پیش بکشم.
هنگامی که بذرهای گوناگون حتی با شکلهای مشابه را در دل خاک قرار میدهید، از هریک از این بذرها گیاهی متفاوت میروید. هر یک از بذرها استعدادی در دل خود نهفته دارد، که شکوفا شدن این استعداد همان روییدن آن گیاه است.
کار دل برای انسان به مثابهی همان استعداد در دل دانه است.
این استعداد تا زمانی که شکوفا نگردد، احساس رضایت درونی در انسان به وجود نمیآید. و البته قاعده و قانونی وجود ندارد که چرا این شخص در این حوزه استعداد داشته و دیگری در حوزهی دیگری استعداد دارد. عباس کیارستمی، در خاطرهای بیان میکند که زمانی به منظور ایجاد انگیزه در کودکان عضو کانون پرورش فکری کودکان، از او و چند تن از دیگر هنرمندان دعوت شده بود.
یکی از این سوالات این بوده که چطور یک هنرمند مهم و تاثیرگذار شدید؟ در حالیکه هریک از دیگر هنرمندان دلایلی از جمله تلاش و ممارست و مواردی از این قبیل را بیان میکنند، کیارستمی میگوید هیچ یک از ما خود تصمیم نگرفتیم که مثلا من فیلمساز شوم یا دیگری نقاش شود و دیگری عکاس شود. بلکه هریک چیزی را دنبال کردیم که واقعا دوست داشتیم. همچنین علت علاقهی وافر شخص به این حوزه برای دیگران قابل درک نیست. به عنوان مثال جورج مالوری (کوهنورد بریتانیایی و احتمالا -اثبات نشده- اولین فتح کنندهی اورست، مفقود شده در صعود به اورست در سال ۱۹۲۴) در پاسخ به خبرنگاری که از او سوال میکند که چرا قصد داری به اورست صعود کنی،
چنین پاسخ میدهد: چرا که او آنجاست Because It’s There و زندگی خود را در راه صعود به اورست از دست میدهد.
بهمن محصص در مستند چشمی که میشنود (محصول سال ۱۳۴۶) در جایی میگوید که من به نقاشی کردن محکومم، برای من نقاشی کردن یک احتیاج است درست مثل دملی که میترکد. اما دلیل آن هرچه که باشد، انسان از خلال این کار دل میتواند تاثیر بگذارد و این تاثیرگذاری برای او شادی درونی به ارمغان آورد. برای من مدتی است که این کار دل که همان عامه فهم کردن علم science popularisation است، احساس رضایت از خود ایجاد کرده است که پیش از این تجربه نکرده بودم و از این بابت بسیار خوشحالم.