ندانستن دردناک است. شاید این مهمترین دلیلی باشد که ما همواره میخواهیم که بدانیم. شاید به همین علت است که از مرگ میترسیم، چون نمیدانیم که بعد از ما دنیا چه شکلی میشود و چطور پیش میرود. هرکسی میترسد که مشاعرش را از دست بدهد، چون نمیخواهد در دنیا باشد و درکی از اطرافش نداشته باشد و در ندانستن به سر ببرد. ما از اینکه ندانیم فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد، میترسیم. این برای ما دردناک است که به پدیدهای نگاه کنیم و ندانیم که علت این پدیده چیست. اینکه ما اکنون نمیدانیم مادهی تاریک و انرژی تاریک چیست، دردناک است. علاجش هم این است که روزی بفهمیم جنس این دو چیست. یافتن پاسخ برای بسیاری از سوالات ما، هیچ ربطی به کاربرد آن ندارد. اصلا الان برای ما اهمیتی ندارد که کاربرد ماده و انرژی تاریک را در زندگیمان بدانیم. ما صرفا دوست داریم که از این وضعیت ندانستن خارج شویم و به وضعیت دانایی برسیم. مثلا وقتی ما به سیارهی نپتون نگاه میکنیم، میبینیم که شفق قطبی این سیاره، برخلاف زمین و غالب سیارات منظومهی شمسی، روی قطب آن نیست، بلکه تقریبا در نقاطی دورتر از قطبهای آن یافت میشود.
آیا اینکه بدانیم چرا شفق قطبی (شاید اینجا شفق قطبی ترجمهی صحیحی نباشد و بهتر باشد که بگوییم شفق) سیارهی نپتون روی قطبهایش نیست، برای ما کاربرد خاصی دارد؟ شاید بعد از اینکه بدانیم داشته باشد. اما در وهلهی اول خیر. در وهلهی اول وقتی ما تصاویر نپتون را نگاه میکنیم و میفهمیم شفق قطبی نپتون روی قطبهایش نیست، ما به درد نادانی دچار میشویم. دردی که به ما میگوید آخر چرا باید اینطور باشد؟ آنوقت این ندانستن مثل خوره به جان ما میافتد. دانشمندی که روی این موضوعات کار میکند، شب و روز از خودش میپرسد که چرا باید اینطور باشد؟ چرا من علت این موضوع را نمیدانم؟ آخر باید دلیلی برای این قضیه وجود داشته باشد.
حالا این دانشمند برای درمان این دردش تلاش برای ارائهی توضیحی برای این مساله را آغاز میکند. او ابتدا نگاه میکند که اصلا این شفق قطبی چیست. میبیند که بادهای خورشیدی یونهای پرانرژی را به اطراف خورشید پرتاب میکند. این یونهای پرانرژی در سرتاسر منظومهی شمسی پخش میشوند. برخی سیارات دارای میدان مغناطیسی هستند. یونها که ذرات دارای بار الکتریکی هستند تحت تاثیر میدان مغناطیسی قرار میگیرند. چون خطوط میدان مغناطیسی زمین به این صورت است که در قطبهای آن به هم میرسد، یونهای پرانرژی خورشیدی در مسیر خطوط میدان مغناطیسی حرکت میکنند و برفرار قطبها و جایی که خطوط میدان مغناطیسی به هم میرسند، این یونها نیز در همانجا جمع میشوند. انگار که یک نفر این یونها را جارو میکند و در قطبهای جمع میکند. در قطبها این یونها با مولکولهای موجود در اتمسفر واکنش میدهند و این نورهای جذاب مربوط به شفق ایجاد میشود. حالا میشود توضیحی ارائه داد.
در نپتون، میدان مغناطیسی از محور چرخش این سیاره انحراف دارد و خطوط میدان مغناطیسی آن جایی بین قطب و استوای آن به هم میرسند. به همین علت است که ما میبینیم شفق نپتون جایی بین قطب و استوای آن تشکیل میشود و نه روی قطب آن. وقتی که میدان مغناطیسی این سیاره رصد شود، آنوقت این دانشمندان از نادانی به دانایی میرسد و آرام میگیرد. البته تنها تا وقتی که مسالهی دیگری ذهن او را به چالش نکشد.
– ابا اباد