پیش درآمد : چون قبلا دسته بندی انواع متفکرین را به لحاظ اصالت ارائه داده بودم، از بابت حفظ تقارن، احساس کردم که نیاز است یک دسته بندی از نامتفکرین نیز در اینجا ارائه دهم. البته که دستههای نامتفکرین همچون اجناس فیک متنوع است. اما ترجیح دادم که این هم مانند آن دسته بندی، شامل سه دسته باشد.
سه دستهی نامتفکر:
دستهی اول (نامتفکر نهیلیست) : من خیلی فکر کردم و اصطلاحی بهتر از نهیلیست برای این نامتفکرین پیدا نکردم. البته مراد در اینجا هیچ انگاری و پوچ انگاری به معنای متداول آن در فلسفه نیست. مقصود من در اینجا نوع نامتفکرینیست که دست به قلم نمیبرند و چیزی به جامعهی خود عرضه نمیکنند. این نامتفکرین درون خودشان غرق شده اند و این عدم ارتباط با اجتماع و انزوا را یک ارزش تلقی میکنند. یا اینکه وقتی دست به قلم میشوند، چنان پیچیده مینویسند که هیچکس متوجه نوشتههای آنان نمیشود. یا اینکه نگاهش به موضوعات چنان ایدهآل است که هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. از این بابت اسم آنها را نهیلیسم گذاشتم که از آنجایی که کسی نمیتواند آنها را بشناسد، آنها انگار خودشان هم وجود ندارند و هیچ هستند. کسی جز دوستان نزدیکشان آنها را نمیشناسد و همواره درون غار خودشان پنهان شده اند و به خودشان زحمت نداده و هیچ تکانی نمیخورند.
دستهی دوم(نامتفکر ماکیاولیست) : ماکیاولی هم متفکر بود، اما اسمش خیلی بد در رفت. چرا؟ او بخصوص به خاطر کتاب مشهورش یعنی شهریار، بین اندیشمندان بدنام شد. بسیاری بر این باورند که او کتاب شهریار را در خوشامد دودمان مدیچی که آنموقع حاکم فلورانس بودند نوشت. او حتی این کتاب را به دودمان مدیچی تقدیم کرد، اما نتیجهی عکس گرفت و خانوادهی مدیچی نوشتههای او در این کتاب و بخصوص تقدیم این کتاب به خودشان را نوعی طعنه به حساب آوردند و احساس کردند به آنها توهین شده است و هیچ چیزی عائد ماکیاولی نشد. پس نامتفکر ماکیاولیست از نظر من نامتفکریست که در خوشامد قدرت حاکم مینویسد. شما هر مقطع زمانی را که نگاه کنید در همین ایران خودمان همواره از این نامتفکران داشته ایم. اما راستش را بخواهید نامتفکری که از طریق تملق و حمایت از قدرت حاکم برای کسب قدرت و ثروت تلاش میکند، دست آخر حتی اگر بتواند آنها را به دست آورد، اما تاریخ از او به نیکی یاد نخواهد کرد، چه رسد به اینکه از او به عنوان متفکر یاد کند.
دستهی سوم (نامتفکر پوپولیست) : ما اصطلاح پوپولیست را معمولا برای سیاستمدارانی به کار میبریم که حرفهای پوچ و بی معنی زده و چپ و راست وعدههای بی مبنا و توخالی به این و آن میدهند. اما خب دستهای از نامتفکرین نیز برای کسب محبوبیت و مشهوریت، حرفهایی میزنند و چیزهایی مینویسند که دل مردم را خوش کند و مردم دور و برشان جمع شوند. فرض کنید پنجاه سال قبل که جامعهی ایران به شدت سنتی و مذهبی بود، یک متفکر علیرغم اینکه میدانست این سنت زدگی و همچنین مذهب زدگی، کشورمان را چقدر عقب انداخته، باز هم از ترس اینکه طرفدارانش را از دست بدهد، در رثای سنت و مذهب میگفت و مینوشت. او میدانست که اگر مانند احمد کسروی و صادق هدایت به سنت و مذهب حمله کند، به سرعت منفور مردم میشد. در مقابل اگر در ستایش سنت و مذهب بنویسد، حتما مردم به او اقبال بیشتری نشان میدهند.
آیا میتوان کسی که همواره همنظر تودههاست را متفکر نامید؟
و اما در پایان باید اذعان کرد که متاسفانه کشور ما متفکرین خوبی نداشته است و غالب متفکرین ما به یکی از این دستههای نامتفکر فوق تعلق داشته اند.
– ابا اباد